اولین کسی باش که از اتفاقات مهم، تحلیلها و اخبار فوری باخبر میشه.
تو هم عضو کانال تلگرام ما شو 🔥
مهدویکیا در این بخش، برای اولین بار چگونگی آماده شدن احمدرضا عابدزاده برای بازی ایران و آمریکا در جامجهانی ۱۹۹۸ را توضیح میدهد. چنان که میدانید، احمدرضا عابدزاده در بازی اول آن تورنمنت به دلیل مصدومیت نتوانست مقابل یوگسلاوی به میدان برود و ما آن بازی را یک بر صفر باختیم. او مصدوم بود و بیم آن میرفت که بازی دوم برابر آمریکا را هم از دست بدهد. مهدویکیا اینطور تعریف میکند: «شب قبل از بازی عابدزاده مرا صدا کرد و به اتاقش برد.
احمدرضا عابدزاده زانوهایش به دلیل مصدومیت حسابی باد کرده بود و اصلا خم نمیشد. از من خواست زانوی راستش را بگیرم، بعد از آن حولهای لای دندانهایش گذاشت و با یک آمپول بسیار بزرگ، کلی خونابه از زانویش خارج کرد و بعد هم رفت سراغ زانوی چپش. او گفت فردا حتما باید درون دروازه بایستم و با این شرایط خودش را به بازی رساند.»
طبیعتا این خاطره، یا به قول مهدویکیا راز ۲۷ ساله بازتاب زیادی در رسانهها پیدا کرد و نام عابدزاده را یک بار دیگر سر زبانها انداخت؛ نماد همیشگی اعتماد به نفس و اسطوره کمنظیر فوتبال ایران که بعد از بیماری سختش در اوایل دهه هشتاد، به طور کلی فوتبال را رها کرد و سراغ زندگی و تمرینات اختصاصی خودش رفت.
برای خیلیها اما، تصویر اساطیری عابدزاده هرگز قابل پاک شدن نیست؛ مردی که بدون اغراق باید گفت خودش یک تیم بود و هر زمان درون دروازه قرار میگرفت، خیال ۱۰ بازیکن دیگر و میلیونها بیننده راحت میشد. سخن از ورزشکار عجیبی است که در بازی رفت ایران و استرالیا، در پلیآف مرگ و زندگی جامجهانی، هری کیول را مقابل چشم صد هزار نفر جلوی دروازه خودی دریبل کرد و در بازی برگشت با آن پشتک وارو زدنها در اوج ناامیدی یک مملکت، استارت بازگشت حیرتآور تیم ملی به مسابقه را زد. آن هم درست وقتی که آن تماشاگر دیوانه بعد از برتری دو بر صفر استرالیا تور دروازه ایران را پاره کرده بود.
عابدزاده در کنار تواناییهای کمنظیر فنی، شمایل یک ستاره سینمایی را هم داشت؛ با لبخندی جذاب که همیشه گوشه لبش داشت. شاید به ندرت بتوان بازیکنی را پیدا کرد که بازوبند کاپیتانی تا این حد برازنده دستش بوده باشد. او انگار راهبر و بزرگتر به دنیا آمده بود و حیف از همین مصدومیتهای سنگین بیپایان که دوران زیادی از جوانی احمدرضا را گرفت و اجازه نداد او خاطرات بیشتری برای مردم بسازد.
گذشته از اینها اما، بازخوانی این حکایت در مورد عابدزاده شاید بار دیگر نشان بدهد چرا خیلی از مردم تیم ملی آن سالها را آنقدر دوست داشتند و چرا این حس در سالهای اخیر بسیار کمتر شده است. گذشته از این که آن تیم مربوط به دورانی از زندگی ایرانیان میشد که هنوز همه چیز اینقدر سخت و تیره نشده بود، باید به تفاوت شخصیت بازیکنان هم اشاره کرد.
یکی مثل عابدزاده، غیر از این که از سوی بسیاری از کارشناسان لقب بهترین دروازهبان تاریخ فوتبال ایران را گرفته، برای حضور در یک مسابقه مهم ملی به این شکل، به معنای واقعی کلمه جانفشانی میکرد. یادمان هم نیست که عابدزاده بابت این کارها منتی بر سر مردم گذاشته باشد. این خیلی فرق دارد با بازیکنان تیمی که هیچ دستاوردی ندارند، اما مردم را «بیمغز» یا «کلاغ» خطاب میکنند. بیراه نیست که هنوز خیلی از کاربران پای اخبار مربوط به تیم ملی کامنت میگذارند: «تیم ملی ما، تیم ۹۸ بود.» شاید هم حق با آنهاست…
کلیه حقوق این سایت متعلق به پایگاه خبری تحلیلی اکورسانه بوده و استفاده از مطالب آن با ذکر منبع بلامانع است.