ضعف عقلانیت اجتماعی و تداوم رواج خرافه‌گرایی

به گزارش اکو رسانه ، به نقل از آرمان امروز- حسین آزموده- مدرس دانشگاه:در روزگاری که دسترسی به داده و دانش از همیشه آسان‌تر شده است، رشد پدیده‌هایی مانند فال‌گیری، رمالی و جن‌گیری شاید در نگاه نخست عجیب به نظر برسد.

رواج خرافه‌گرایی-با این حال، نگاهی جامعه‌شناختی به این روند نشان می‌دهد که رشد خرافه‌گرایی در عصر مدرن نه تنها تصادفی نیست، بلکه نشانه‌ای از بحران‌های عمیق‌تری در ساختار اجتماعی و روان جمعی جامعه است. در هفته‌های اخیر، دوباره خبرهایی از فعالیت گسترده «رمال‌ها» و «جن‌گیرها» در فضای مجازی منتشر شد؛ پدیده‌ای که جامعه‌شناسان آن را بازتابی از «فرسایش اعتماد اجتماعی» و «افزایش احساس ناتوانی جمعی» می‌دانند. به بیان ساده، هر جا مردم حس کنند مسیرهای عقلانی و رسمی برای حل مشکلاتشان بسته است، میل به پناه بردن به نیروهای ماورایی و غیرعلمی افزایش می‌یابد.

علم زیاد شده، اما معنا کمتر
در نگاه مدرن، پیشرفت علم و تکنولوژی قرار بود انسان را از سلطه جهل و خرافه رها کند. اما جامعه‌شناسانی مانند آنتونی گیدنز و پیتر برگر یادآوری می‌کنند که مدرنیته به‌جای حذف خرافه، آن را به شکلی جدید بازتولید کرده است. انسان امروز در برابر بحران‌های بزرگ _ از بی‌ثباتی اقتصادی گرفته تا فروپاشی معنا و تنهایی اجتماعی _ اغلب احساس درماندگی می‌کند. در چنین شرایطی، خرافه به عنوان شکلی از «معنابخشی بدیل» عمل می‌کند؛ راهی برای کنترل روانی بر دنیایی که دیگر قابل پیش‌بینی نیست. در جامعه ایران نیز می‌توان نشانه‌های مشابهی را دید. رشد سریع شهرنشینی، فشارهای اقتصادی، بیکاری، و تضعیف شبکه‌های حمایتی خانوادگی باعث شده افراد بیش از گذشته احساس بی‌قدرتی و ناامیدی کنند. در این فضا، مراجعه به فالگیر یا رمال نه فقط از سر جهل، بلکه گاه به عنوان آخرین امید به نوعی «کنترل ذهنی بر آینده» صورت می‌گیرد. کسی که از آینده اقتصادی خود نگران است، با شنیدن وعده «به زودی بختت باز می‌شود» موقتاً احساس آرامش و امید پیدا می‌کند.

رواج خرافه‌گرایی-سودجویانی که «رویا» می‌فروشند
اما در پشت این میل روانی، شبکه‌ای اقتصادی نیز وجود دارد. فال‌گیری و جن‌گیری امروز فقط باور سنتی نیست، بلکه به بازاری سودآور بدل شده است. در فضای مجازی، ده‌ها صفحه با وعده «تعبیر رویا»، «بازگشت معشوق»، یا «رفع طلسم» دنبال‌کنندگان میلیونی دارند. اینجا خرافه دیگر در پستوها و اتاق‌های تاریک نیست، بلکه در قالبی مدرن، آنلاین و حتی «برندسازی‌شده» عرضه می‌شود. یک جامعه‌شناس در گفت‌وگو با یکی از رسانه‌ها گفته بود: «رمالی امروز نوعی سرمایه‌داری احساسی است. کالایی تولید می‌کند که نه مادی است و نه واقعی، اما می‌تواند نیاز روانی امید را بفروشد.»
این تجارت البته بر بستر ضعف آموزش عمومی و بحران سواد اجتماعی رشد می‌کند. جامعه‌ای که در آن مهارت تفکر انتقادی آموزش داده نمی‌شود و نظام آموزشی بیشتر به حفظیات تکیه دارد، طبیعی است که پذیرای روایت‌های غیرعلمی و شبه‌عرفانی شود.

رواج خرافه‌گرایی-از حاشیه تا متن؛ خرافه طبقاتی نیست
یک تصور رایج این است که خرافه‌گرایی فقط در میان طبقات پایین یا در مناطق حاشیه‌ای وجود دارد؛ اما مطالعات میدانی نشان داده که این پدیده در همه طبقات اجتماعی قابل مشاهده است. از کارگران و رانندگان گرفته تا کارمندان و حتی دانشگاهیان، همگی ممکن است در شرایطی خاص به فالگیر مراجعه کنند.
درواقع، خرافه‌گرایی در جامعه امروز بیشتر از طبقه اجتماعی، به «احساس بی‌پناهی» و «نبود اعتماد» مرتبط است. وقتی مردم باور دارند نهادهای رسمی کارآمد نیستند، یا آینده به دست آن‌ها رقم نمی‌خورد، به اشکال مختلف «معرفت غیرعلمی» پناه می‌برند.
در نگاه جامعه‌شناختی، این پدیده نوعی واکنش به «فقدان معنا» در زندگی مدرن است؛ همان چیزی که امیل دورکیم آن را «آنومی» یا بی‌هنجاری می‌نامید. در جامعه‌ای که قواعد بازی روشن نیست و امید به بهبود کم‌رنگ می‌شود، افراد به دنبال نظم معنوی جایگزین می‌گردند _ هرچند این نظم، بر پایه توهم و تلقین باشد.

بحران عقلانیت و وظیفه نهادها
خرافه‌گرایی گسترده را نمی‌توان تنها با تمسخر یا نفی از میان برد. ریشه آن در ضعف عقلانیت اجتماعی و کم‌کاری نهادهای آموزشی، رسانه‌ای و فرهنگی است. جامعه‌ای که گفت‌وگو، پرسشگری و تحلیل انتقادی در آن تشویق نمی‌شود، در برابر روایت‌های غیرعلمی بی‌دفاع خواهد ماند. از سوی دیگر، ترویج امید اجتماعی و بازسازی اعتماد به نهادهای رسمی شاید مؤثرترین راه برای مقابله با رشد خرافه باشد. اگر مردم باور کنند که مشکلاتشان از مسیرهای عقلانی و جمعی قابل حل است، دیگر نیازی به پناه بردن به نیروهای جادویی نخواهند داشت.

میراث گذشته و آینده‌ای نامطمئن
بی‌تردید، بخشی از خرافه‌گرایی ریشه در تاریخ فرهنگی ما دارد؛ در روایت‌های مذهبی عامیانه، سنت‌های شفاهی و باورهای اسطوره‌ای. اما مشکل امروز در آن است که این میراث در نبود چارچوب عقلانی و انتقادی، دوباره جان گرفته است. مدرنیته نیم‌بند و ناتمام، جامعه را در میانه علم و خرافه رها کرده است: نه آن‌قدر مدرن که جهان را با منطق بفهمد، نه آن‌قدر سنتی که معنا را در باورهای مذهبی سامان دهد.
در نهایت، خرافه در عصر جدید فقط یک عقب‌گرد فرهنگی نیست؛ نشانه‌ای است از بحران عمیق‌تری که جامعه با آن دست‌به‌گریبان است _ بحران معنا، اعتماد و عقلانیت. شاید به‌جای مبارزه مستقیم با خرافه، باید ریشه‌های ناامیدی و بی‌اعتمادی را درمان کرد؛ چرا که رمالی و فال‌گیری بیش از آنکه دشمن عقل باشند، فریادهای خاموش جامعه‌ای‌اند که در جست‌وجوی امید است.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

جستجو