به گزارش اکو رسانه ، به نقل از سرویس تاریخ و سیاست خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا) – آناهید خزیر: تدوین تاریخ، ترسیم سرگذشت حیات و فرهنگ یک قوم و ملت است. در این رهگذر، زمینههای پیدایش، بستر حرکت، عوامل و موانع آن، پدیدهها و حوادث، انحطاط، تأثیر، چگونگی روابط و سایر شئون و مظاهر زندگی، فرهنگ و سرنوشت آن ملت و قوم توسط یک مورخ به تصویر کشیده شده و در معرض اندیشه، کنکاش و مطالعه انسانها و به ویژه فرزانگان و اندیشهمندان قرار میگیرد. این کار از نظر علمی ارزشمند، آگاهیبخش و خدمت به علم و فرهنگ و اقوام و ملل بهویژه محققان، دانشپژوهان، اصحاب اندیشه و اهل مطالعه است. تاریخ از مجرای ذهن تاریخنویس میگذرد و هر قدر هوش و دانش او زیاد باشد، باز تاریخ را از دریچه دوران و شخصیت خویش میبیند. بنابراین، تاریخنگار همواره بینش خاص خود را دارد و هرگز کل حقیقت را در نمییابد و شیوه وی در دورهبندی تاریخ همواره، دست کم تا اندازهای، فرآورده ذوق ویژه اوست. به این معنا، تاریخ کلاً به همان میزان که علم است، هنر نیز هست. به ویژه وقتی که مورخ از حد گزارش صرف وقایع و دادهها بگذرد و به تعبیر آنها بپردازد. درباره سوژه «تاریخ چیست و چرا آن را میخوانیم؟» با امیر میرحاج، مترجم گفتوگو کردهایم که در ادامه میخوانید:
تاریخ چیست و چرا آن را میخوانیم؟ اینها پرسشهایی به ظاهر ساده اما بسیار کلیدی و اساسی است. با هر کسی صحبت کنید پاسخی برای این دو سوال ظاهراً بدیهی در آستین دارد، اما حقیقت آن است که درک و انتظار عموم از تاریخ و کارکردهای آن بسیار متفاوت از آن چیزی است که پژوهشگران و صاحبنظران میگویند. نخست بفرمایید که از نظر شما تاریخ چیست؟
تاریخ مجموعهای از رویدادها و اسناد تاریخی است که مورخ با توجه به پیشفرضهای ذهنی و تمایلات سیاسی مدنظر خود به بازگویی و تحلیل آنها میپردازد؛ به عبارت دیگر چیزی به نام تاریخ بدون سوگیری وجود ندارد. به عنوان مثال کتاب «تواریخ» هرودوت را به عنوان یکی از مشهورترین مورخان در نظر بگیرید، نویسنده در این کتاب یونانیان هموطنش را مردمانی آزاد و دوستدار آزادی معرفی میکند و در مقابل پارسیان را مردمانی مطیع و برده که تحت یوغ پادشاهان زندگی میکنند توصیف میکند. قطعاً صحتسنجی ادعاهای هرودوت به آسانی ممکن نیست اما شواهد نشان میدهد که در دوران پارسیان ناملایمات سیاسی فقط هنگام جانشینی امپراتوران به چشم میخوردند فلذا میتوان گفت که تا حدودی رضایت عمومی از سلطنت وجود داشته است. از طرفی وضعیت اقتصادی خوب امپراتوری پارس در آن دوران این ادعای هرودوت که جان و مال مردم در اختیار تام امپراتور بوده را تا حد زیادی بی اعتبار میسازد.
اگر در اوایل دوران جمهوری سوم فرانسه به مورخی لیبرال مانند لروی-بولیو رجوع کنید از این حکومت حمایت و از بازگردانی نظم و سرکوب کمون ابراز رضایت میکند. اما دلیل این امر سلطه لیبرالها در سالهای اولیه جمهوری نوپا است و پس از عدول حکومت از ایدههای مدنظر لروی-بولیو او نیز به جمع منتقدان میپیوندد. در ایران هم میتوان از تاریخنگاری یکسویه آبراهامیان نام برد که وقایع را از دیدگاه سیاسی مطلوب خود روایت کرده و به روایت غالب هم تبدیل شده است. به عبارت دیگر ما به عنوان علاقهمندان به تاریخ میدانیم که یک واقعه رخ داده است اما اینکه زمینه وقوع و علت آن چیست به پیشفرضها و چشماندازهای سیاسی مورخ بستگی دارد.
در مدارس و در کلاسهای مدرسه به ما میگویند تاریخ را میخوانیم تا گذشتگان عبرت بیاموزیم. آیا تاریخ عبرت آموز است؟
در وهله اول باید اشاره کرد که مطالعه تاریخ در مدارس به حفظ کردن شخصیتها و تاریخ وقوع رویدادها محدود میشود و از طرفی روایت رسمی تاریخ در مدارس ما بیش از اینکه مفید باشد با مهندسی اجتماعی و وارونه کردن وقایع باعث مخدوش شدن ذهن دانش آموزان و ایجاد پیشفرضهای غلط در ناخودآگاه آنها میشود. اما خواندن تاریخ در کنار درک درست از مفاهیم سیاسی و تاریخی میتواند عبرتآموز باشد. بسیاری از مفاهیمی که ما به صورت روزمره از آنها استفاده میکنیم ریشه در روم و یونان باستان دارند؛ مثل آزادی، دموکراسی، جنگ داخلی و… نکته اصلی اینجاست که این مفاهیم باید در ظرف تاریخی خود درک شوند. یعنی اگر از آزادی صحبت میکنیم باید بدانیم که آزادی مدنظر یونانیان با آزادی مدنظر انقلابیون آمریکایی تفاوتهای آشکاری دارد؛ در برخی موارد گروه دوم ادعا میکنند که ادامهدهنده راه گروه اول هستند اما در نهایت با توجه به شرایط سیاسی و اجتماعی زمانه خود ممکن است سیستمی را ایجاد کنند که قرابتی با ایدههای اسلاف باستانی خود نداشته باشد، بالاخره میلیونها آمریکایی نمیتوانند به مانند یونانیها شخصاً در مجامع قانونگذاری حاضر شوند و رای و نظر خود را اعلام کنند.
اما عبرت گرفتن از تاریخ به معنای تکرار نکردن اشتباهات نیست زیرا اتفاقات و شرایط اجتماعی در هر دورهای متفاوت هستند. ما باید با مطالعه تاریخ به دلایل شکست گذشتگان پی ببریم و پیشفرضهای ذهنی خود از مفاهیم را با توجه به این درسها تغییر دهیم. به عنوان مثال افرادی مانند فرانسیس لیبر یکی از دلایل شکست انقلاب فرانسه را درک ناصحیح انقلابیون از ایده و مفهوم آزادی میدانند. نخبگان فرانسوی معتقد بودند دموکراسی کامل و دولت منتخب میتواند آزادی آنها را تضمین کند اما در عمل این ایده باستانی که برای یونانیان و مردم روم بسیار مقدس بود، به حکومت وحشتی تبدیل شد که هزاران نفر جان خود را در پی آن از دست دادند. پس از آن اروپاییان و آمریکاییان در نگاه خود به مفهوم آزادی تجدیدنظر کرده و ایده دولت حداقلی را مطرح کردند. بنابراین عبرت گرفتن از تاریخ بدون ایجاد تحول فکری ممکن نخواهد بود زیرا این عبرت میتواند در جهت معکوس و ویرانی مورد استفاده قرار گیرد.
تاریخ را چه کسانی مینویسند؟
کسانی که تاریخ را روایت میکنند به رویداد مدنظرشان دو حس دارند: حب و بغض. یا از حامیان و نظریهپردازان آن رویداد هستند و در پی تثبیت حقانیت خود هستند (به قول معروف تاریخ را فاتحان مینویسند)، یا از مخالفان آن اتفاق هستند و در تلاشند تا آن را تقبیح کنند؛ یا مانند کینز طرفدار دولت رفاه یا مانند هایک طرفدار بازار آزاد. نکته مهم این است که بر خلاف تصور موجود تنها یکی از این روایتها زنده نمیماند و تقریباً اگر چیزی پس از اختراع چاپ نوشته شده باشد ما هم اکنون به آن دسترسی داریم. ممکن است دولتها سعی کنند روایت مدنظر خودشان را برجسته کنند و مورخانی هم باشند که به این روایت دامن بزنند اما در نهایت مورخانی تجدیدنظرطلب پیدا میشوند که به دنبال روایت کمتر دیده شده میروند و به آن میپردازند.
اگر قرار است از تاریخ عبرت بگیریم، چرا اشتباهات گذشتگان را تکرار میکنیم؟
همانطور که در سوالات قبلی پاسخ دادم عبرت گرفتن باید با تجدیدنظر در مفاهیم همراه باشد، البته باید در نظر داشت که ممکن است مردم از اشتباهات آگاه باشند اما کسانی که بر آنها حکومت میکنند به دلیل ذهنیت و تمایلات شخصی و عدم پاسخگویی، اشتباهات را تکرار میکنند و بعضاً قلههای جدیدی را هم فتح میکنند. به عنوان مثال تقریباً همه اتفاق نظر دارند که شرایط اقتصادی و رقابت بی معنای شوروی با ایالات متحده منجر به فروپاشی این کشور و پایان جنگ سرد شد. گورباچف به عنوان آخرین رهبر شوروی کاملاً از ناتوانی کشور خود آگاه بود و یکبار گفته بود شرمآور است که میتوانیم موشک قاره پیما درست کنیم اما از تولید جوراب شلواری ناتوان هستیم (نقل به مضمون). در عین حال همین شخص به دلیل ذهنیت انقلابی و ایدئولوژیک خود هیچگاه به سمت بهبود اوضاع برای نجات مردم و کشورش نرفت.
در سوی دیگر میتوان به جهش بزرگ به جلوی مائو اشاره کرد. این برنامه که به منظور صنعتی کردن سریع چین کمونیستی طراحی شده بود به دلیل اهداف بلندپروازانه و غیرواقعی منجر به مرگ میلیونها نفر شد. حتی مشاوران مائو نیز میدانستند این برنامه غیرقابل اجراست اما به جای جلوگیری از آن حتی تشویقش کردند و با ارائه آمارهای جعلی سعی داشتند آن را موفق جلوه دهند.
در این مثالها یک نکته مشترک وجود دارد: ما فرق داریم. تقریباً اکثر حکومتهای انقلابی استبدادی از چنین توهمی رنج میبرند. آنها فکر میکنند در مرکز جهان هستی قرار دارند و تنها کشوری هستند که در مسیری متفاوت حرکت میکند اما غافلند که این مسیر در جهت مخالف عقلانیت است و دو به علاوه دو پنج نمیشود.
معمولاً این جمله معروف را مثال میزنند که آنان که تاریخ گذشته خود را ندانند محکوم به تکرار آن هستند، این عبارت مشهور چقدر دقیق و درست است؟
ببنید، تاریخ دقیقاً تکرار نمیشود. هر کشور، هر بازه زمانی، هر سیستم به یک نتیجه متفاوت ختم میشود. بله ممکن است مبدا، مسیر و نتایج مشابه باشند اما شدت و ضعف هر کدام از این موارد می تواند سرنوشتساز باشد. از سوی دیگر ذهنیت مردم یک کشور در طول سالها یکسان باقی نمیماند، به خصوص در عصر حاضر و سرعت بالای گردش اطلاعات. به همین دلیل ممکن است بپذیرم که وقایع تاریخی مشابه هستند اما لزوماً راهکار یکسانی ندارند و به نتایج یکسانی منتهی نمیشوند.
به عنوان مثال مستعمرات آمریکایی (اروپاییان سابق) از پیشینه تاریخی خود میدانستند که دموکراسی تمام عیار میتواند تهدیدی برای آزادی باشد (نمونه فرانسه پیش چشمانشان اتفاق افتاده بود)، اگر قرار بود جلوی تکرار تاریخ را بگیرند میبایست به نظامی مشروطه و تقریباً موفق مانند انگلستان بسنده میکردند اما درس آنها از رویدادهای فرانسه و موارد اینچنینی ایجاد ساختارها و نهادهایی بود که مانع از استبداد اکثریت شوند؛ مانند تصویب منشور حقوق و قضات مادامالعمر دیوان عالی. بنابراین بهترین راه برای جلوگیری از تکرار گذشته تلخ، تطبیق و بروزرسانی مفاهیم است.
آیا درست است که ایرانیان حافظه تاریخی ضعیفی دارند و آیا مثلاً جوامع دیگر با تاریخ خود آشنایی بیشتری دارند؟
نمیتوانید هر روز به پای گلدان خود به جای آب زهر بریزید و انتظار داشته باشید گل بدهد. ایرانیان روشنفکرانی داشتهاند که از نظر ادبی ارزشمند و از نظر محتوایی تهی بودهاند یا حداقل محتوایی را تبلیغ میکردند که خلاف خیر عمومی بوده است. وقتی تمام تریبونهای رسمی در حال سرکوب روایتهای غیررسمی هستند و به مفاهیم سیاسی و اقتصادی مثل نئولیبرالیسم هم رحم نمیکنند، چرا انتظار داریم جامعه تصویر ذهنی سالمی داشته باشد. این سادهترین کار است که وقتی نمیتوانیم حاکمان را اصلاح کنیم، مردم را مقصر بدانیم.
در ایالات متحده امروز کتابهایی چاپ میشوند که رسماً تبلیغ کمونیسم و سیاستهای سوسیالیستی هستند و بعضاً به دنبال نابودی سیستم سیاسی فعلی این کشور هستند. در انتخابات شهرداری نیویورک یک مسلمان سوسیالیست حامی فلسطین به نامزدی حزب دموکرات دست یافته است. اما از طرفی رئیس جمهورشان فردی با ایدههای کاملاً مخالف است. در کشوری که شهروند میتواند آزادانه محتوای مدنظر خود را انتخاب کند یا به عبارت دیگر حق انتخاب دارد، اگر به جای آزادی، کمونیسم را انتخاب کند میتوانیم او را مقصر بدانیم.
از نظر شما ما چرا باید تاریخ بخوانیم؟ آیا اصلاً باید تاریخ بخوانیم؟
اگر تاریخ را به قصد آگاهی از وقایع و رویدادهای گذشته میخوانید و از مواجهه با تجربههای انسانی در مقابل جنگها و انقلابها و مشکلات اقتصادی و … لذت میبرید، مشکلی وجود ندارد. اما اگر تاریخ را به قصد فهم چرایی رخدادها مطالعه میکنید حتماً به پیشفرضهای ذهنی مورخ و پیشینه سیاسی او دقت داشته باشید. فکر نمیکنم هیچ مورخی بتواند ادعا کند در روایت رویدادها بی طرف بوده است؛ و گاهی سرنوشت یک ملت با همین حب و بغضها عوض میشود. در نهایت باید بگویم تاریخ بخوانید زیرا همانطور که آبراهام لینکلن گفت ما نمیتوانیم از تاریخ فرار کنیم.