به گزارش اکو رسانه ، به نقل از اقتصاد ۲۴- امسال ۸۰ سال از شکست فاجعهبار ژاپن در جنگ آسیا و اقیانوسیه میگذرد. آن کشور در سال ۱۹۴۵ میلادی به ویرانهای تبدیل شده بود. میلیونها نفر در نبرد یا در جریان بمبارانهای ویرانگر توسط نیروهای متفقین در توکیو، هیروشیما، ناگازاکی و سایر شهرها جان خود را از دست داده بودند. در سراسر آسیا و اقیانوس آرام، تلاش ژاپن برای ایجاد یک حوزه رفاه مشترک آسیای شرقی بزرگ، میلیونها نفر را مورد تجاوز، فقر یا مرگ قرار داد.
“هیروهیتو” امپراتور وقت ژاپن در آگوست ۱۹۴۵ میلادی زمانی که در مخمصه گرفتار شده بود، از ژنرالهای خود سرپیچی کرد و تسلیم بیقید و شرط تحت اعلامیه پوتسدام را پذیرفت. او در پخش رادیویی بیسابقه خود در تاریخ ۱۵ آگوست شکست کشورش را به طور رسمی پذیرفت. او به عنوان امپراتور اعلام کرد که مقامی “الهی” نیست. او اعلام کرد: “من خدا نیستم، من هیروهیتو هستم، بابت همه اشتباهاتم متاسفم”! ژاپن در آن زمان با اشغال تحقیرآمیزی تحت رهبری دشمن بزرگ سابقش یعنی آمریکا مواجه شده بود.
بازماندگان با ایستادن در مزارع سوخته سال ۱۹۴۵ میلادی به سختی میتوانستند ژاپن امروز را تصور کنند. با این وجود، امروز آن کشور در مقایسه با آن روزها به طرز چشمگیری تغییر کرده است.
در مورد تغییر ژاپن و علل و عوامل تاثیرگذار در این مورد میتوان به ده عامل کلیدی اشاره کرد که “ژاپن پسا جنگ” را تعریف میکنند، اصطلاحی که در ژاپن هنوز به کل دوره پس از تسلیم آن کشور اشاره دارد. اصطلاح “پسا چنگ” به تمایل به فراتر رفتن از گذشته اشاره دارد، در حالی که “جنگ” به سایه پایدار آن گذشته در حافظه، سیاست و دیپلماسی اشاره دارد.
در ادامه عوامل ده گانه تاثیرگذار در تغییر ژاپن را ذکر خواهیم کرد:
۱- ژاپن پسا امپراتوری
در حالی که امپراتوری ژاپن در سال ۱۹۴۵ میلادی ناپدید شد، مستعمرات سابق و مناطق مورد تجاوز قرار گرفته توسط آن کشور نمیتوانستند و نمیخواستند گذشته را فراموش کنند. رهبران پس از جنگ و حامیان آمریکایی آنان تصویری از یک کشور جزیرهای مسالمت جو و از نظر قومی همگن را ترویج میکردند، اما خاطرات دوران جنگ بارها روابط ژاپن با کره جنوبی، چین و دیگر کشورها را تیره و تار کرده است. از این نظر، ژاپن از سال ۱۹۴۵ میلادی به همان اندازه که “پساامپراتوری” بوده “پساجنگ” نیز بوده است.
۲- غیر نظامی سازی (دمیلیتاریزاسیون) مبهم
ارتش زمان جنگ ژاپن پس از شکست آن کشور در جنگ به دلیل آن که مسئول مجموعهای از بدبختی و ویرانی در سراسر آسیا و اقیانوس آرام بود برچیده شد. قانون اساسی تدوینشده توسط آمریکا، جنگ و حفظ ارتش ژاپن را رد میکرد.
با این وجود، با بروز جنگ سرد، واشنگتن از موضع قبلی خود عقب نشینی کرد و ژاپن را در اواسط دهه ۱۹۵۰ به ایجاد نیروهای دفاعی خویش سوق داد. امروزه ژاپن ارتشی پیشرفته در اختیار دارد و تجهیزات نظامی صادر میکند، اما محدودیتهای قانون اساسی دائما رهبران آن کشور را مجبور ساخته تا تفسیرهای مجدد و فزایندهای از وضعیت حقوقی و قانونی نیروهای دفاعی و دامنه فعالیتهای آنان ارائه دهند. برخی ادعا کردهاند که این محدودیت مانع از آن میشود که ژاپن پس از جنگ یک کشور عادی باشد.
۳-دژ دموکراسی در خاور دور
اگرچه ریشههای دموکراسی به پیش از جنگ باز میگشت، اما پیوسته در معرض تعرض قرار گرفته بود. قانون اساسی پس از جنگ سرانجام آزادیهای بیان، تجمع و مشارکت سیاسی را در ژاپن نهادینه کرد و حقوق زنان و سایر گروهها نیز در قانون آن کشور لحاظ شد. ژاپنیها این حقوق را پذیرفتند، به پای صندوقهای رای رفتند و احزاب سیاسی، اتحادیهها و جنبشهای مدنی بیشماری را سازماندهی کردند. حکومت محافظهکاران که سالیانی طولانی بر ژاپن حکمرانی میکرد بارها دموکراسی آن کشور را تضعیف کرد، اما دموکراسی در نهایت به بخشی از زندگی روزمره ژاپنیها تبدیل شد و تا به امروز زنده باقی مانده است.
۴- آغوش آمریکا
اشغال ژاپن تحت رهبری ایالات متحده در سال ۱۹۵۲ پایان یافت، اما اقتصاد، امنیت و فرهنگ ژاپن کماکان به آمریکا وابسته باقی ماند. احساسات ژاپنیها نسبت به دشمن سابق شان پیچیده بوده است. رویای آمریکایی در برندهایی مانند لیوایز، کوکاکولا، مکدونالد و دیزنی، نمادی از آیندهای روشن و مرفه بوده است. با این وجود، حضور نظامی مداوم ایالات متحده و خاطرات بمباران اتمی، یادآور مداوم سرسپردگی ژاپن میباشد. با این وجود، ژاپنیها هرگز به طور جدی به جدایی از حامی قدرتمند خود در اقیانوس آرام فکر نکردهاند.
۵- یک حزب برای حکمرانی بر تمام ژاپنیها؟
ژاپن پسا جنگ از نظر سیاسی یک دموکراسی غیر معمول بوده است چرا که حزب لیبرال دموکرات از زمان تشکیل آن در سال ۱۹۵۵ میلادی به این سو به طور مداوم بر سیاست ژاپن مسلط بوده است. آن حزب ثبات سیاسی را به ژاپنیها ارائه داد، اما با رسوایی و فساد مکرر نیز همراه بوده است.
احزاب اپوزیسیون ژاپن اساسا از پیروزی در انتخابات ناکام باقی ماندند و کماکان دچار شکاف و ناتوانی هستند. در واقع، داستان کلانتر عرصه سیاسی ژاپن پسا جنگ داستان افزایش سرخوردگی عمومی است. بسیاری از ژاپنیها سیاستمداران کشورشان را به طور فزایندهای دور از دسترس میبینند و همان طور که در آخرین انتخابات نشان دادند به دنبال بدیلهای رادیکال هستند.
۶- فراز و نشیب اقتصادی پس از شکست
ژاپنیها اقتصادی ساختند که جهان را متحیر ساخت. ژاپن تا دهه ۱۹۷۰ میلادی دومین اقتصاد بزرگ سرمایهداری بود که با صادرات خودرو، لوازم الکترونیکی و فولاد قدرت میگرفت. افزایش درآمدها، مصرف انبوه و سفرهای بینالمللی شهروندان ژاپنی را تقویت کرد و ناظران از “ژاپن شماره یک” صحبت میکردند.
با این وجود، فروپاشی اقتصادی در دهه ۱۹۹۰ میلادی دوران رکود را برای ژاپن آغاز کرد. اقتصاد آن کشور برای همگام شدن با رقبا و فناوریهای جدید در تقلا بود. افسانه رفاه مشترک جای خود را به گسترش نابرابری نسلی و جنسیتی داد. از قضا، این خطر وجود دارد که ژاپنیهای امروز ممکن است در نهایت از رفاه کمتری در مقایسه با والدین خود برخوردار باشند.
۷- همگنسازی و نارضایتیهای ناشی از آن
رشد اقتصادی میلیونها نفر از مردم ژاپن را به سوی فرهنگ مصرف انبوه و زندگی استاندارد سوق داد و باعث ایجاد دیدگاهی رایج از ژاپن به عنوان یک جامعه کاملا متشکل از طبقه متوسط شد.
با این وجود، این دیدگاه خوشبینانه به همان اندازه که واقعیت داشت، افسانه نیز بود. همگنسازی تمایل داشت تفاوتها را بپوشاند و در عین حال به تبعیضهای مبتنی بر جنسیت، سن، قومیت و موقعیت مکانی دامن میزد. در ژاپن از دهه ۱۹۹۰ میلادی به این سو، افسانه ملتی با طبقه متوسط فروریخته و هیچ جایگزین قانع کنندهای در چشم انداز دیده نمیشود.
۸- سونامی جمعیتی
خاموشترین، اما شاید عمیقترین عامل تاثیرگذار بر ژاپن پسا جنگ تغییرات جمعیتی بوده است. این دوران شاهد سه تغییر بزرگ در این حوزه بود.
نخستین تغییر، مهاجرت جمعیت از روستا به شهر در اواخر دهه ۱۹۵۰ میلادی که باعث شد ژاپن از اقتصادی متکی به کشاورزی به یکی از شهرنشینترین کشورهای جهان تبدیل شود.
دومین تغییر، کاهش پیوسته نرخ باروری و زاد و ولد جدا از دورههای کوتاه افزایش جمعیت در اواخر دهه ۱۹۴۰ و اوایل دهه ۱۹۷۰ میلادی بود.
سومین تغییر، افزایش طول عمر ژاپنیها بود به طوری که طول عمر شهروندان آن کشور به یکی از بالاترین سطوح در مقایسه با دیگر کشورهای جهان رسید.
امروزه جمعیت ژاپن رو به پیری است و کاهش جمعیت به طور پیوسته ادامه دارد. این وضعیت امور مالی و رفاه عمومی ژاپن را تحت فشار قرار داده و جوانان ژاپنی با ناامنی اقتصادی مواجه هستند. در واقع، ژاپن ممکن است یک نشانه اولیه از یک مشکل بزرگتر برای سایر جوامع رو به پیری باشد.
۹- بازگشت ژاپن به جهان
ژاپن که پس از سال ۱۹۴۵ قادر به نمایش قدرت نظامی نبود، از نفوذ اقتصادی، فرهنگی و دیپلماتیک خود در سطح بینالمللی استفاده کرد. ژاپن حتی در اوج جنگ سرد تجارت خود با چین را حفظ کرد. هم چنین، قدرت اقتصادی به ژاپن کمک کرد تا روابط خود را در آسیا احیا کرده و جایگاه قابل احترامی را در نهادهای جهانی کسب کند.
با این وجود، بازگشت ژاپن به دنیای پسا جنگ پیچیده بوده است. رهبران ژاپن مجبور بودهاند خواستهها و تمایلات ملی گرایانه، خواستههای آمریکا و مسئولیتهای شهروندی جهانی را مدیریت کنند. با تغییر سرنوشت اقتصادی و دگرگونی ژئوپلیتیک منطقهای، ژاپن باید در مورد وضعیت بینالمللی خود تجدید نظر کند.
۱۰- آزمون محیط زیستی
رشد اقتصادی ژاپن رفاه اقتصادی را برای آن کشور به همراه داشت، اما هم چنین باعث وارد شدن آسیب شدید زیست محیطی شد. ژاپن در دهههای ۱۹۶۰ و ۱۹۷۰ میلادی موارد تکان دهندهای از آلودگی صنعتی ناشی از متیل جیوه و سایر نوروتوکسین یا سموم عصبی را تجربه کرد.
زلزله و سونامی جان دهها نفر از ژاپنیها را گرفت و فوکوشیما فاجعه هستهای با ابعاد نسلی را برجای گذاشت. تغییرات اقلیمی در ژاپن هر ساله وقوع طوفانها، سیلها و موجهای گرما را تشدید میکند، با این وجود، ژاپنِ آسیبپذیر از نظر انرژی هنوز در تلاش است تا مسیری با انتشار کم گازهای گلخانهای به سوی آینده ترسیم کند.
یک داستان جهانی
برای کشوری که مدتهاست به عنوان کشوری استثنایی شناخته میشود، پیچیدگی شرایط آن از جمله دست و پنجه نرم کردن با گذشته، مدیریت فراز و نشیبهای اقتصادی، پیمایش تغییرات جمعیتی و مقابله با بحران زیستمحیطی هر ناظری را شگفت زده میسازد.
دوران پسا جنگ ژاپن مطمئنا تصویری از احیای یک ملت را ارائه میدهد، اما ممکن است نمایانگر نمونهای کوچک برای مقابله با چالشهای زمانه ما نیز باشد.
منبع: کانورسیشن