سراینده‌ای که به دربار مظفرالدین‌شاه راه یافت

«شکرنامه» منظومه تمثیلی در موضوع پند و اندرز و در قالب مثنوی و در بحر متقارب مقصور یا محذوف و بر وزن شاهنامه فردوسی سروده شده است. این کتاب بر پایه نسخه خطی به خط خوش افصح‌الملک به تاریخ ۱۲۳۵ ق سامان داده شده است.

به گزارش اکو رسانه ، به نقل از خبرنگار خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا «شکرنامه» اثر سید ابراهیم یزدی (افصح‌الملک) به کوشش حسین مسرت از سوی انتشارات مولی منتشر شد. این کتاب پس از پیش گفتار به زندگی و آثار افصح الملک یزدی، شِکرنامه چیست؟، متن شِکرنامه، واژه‌های دشوا، نام نامه و سندها و تصویرها آمده است.

این منظومه تمثیلی در موضوع پند و اندرز و در قالب مثنوی و در بحر متقارب مقصور یا محذوف و بر وزن شاهنامه فردوسی سروده شده است. این کتاب بر پایه نسخه خطی به خط خوش افصح‌الملک به تاریخ ۱۲۳۵ ق سامان داده شده است. افصح الملک در مثنوی شکرنامه که در بیست بخش (حکایت) و ۴۵۷ بیت سامان داده، در قالب داستان‌های کوتاه، شیوا و گویا، زیباترین نکات اخلاقی را به تصویر کشیده است. چنانچه در متن کتاب هویداست او این مثنوی را در شصت‌سالگی یعنی حدود سال ۱۳۰۳ خ سروده است.

حسین مسرت می‌گوید: «بهار ۱۳۷۰ خورشیدی بود که دکتر سید محمّدحسین وزیری یزدی (۱۳۰۵ – ۱۳۹۲ خ)، فرزند حجّت‌الاسلام سید علی محمّد وزیری یزدی (۱۲۷۰ – ۱۳۵۶ خ)، بنیان‌گذار کتابخانه وزیری به کتابخانه آمد و گفت قصد دارد کتابخانه شخصی خود را شامل تمام کتاب‌ها و نشریات به کتابخانه اهدا کند. وی از پزشکان کارآمد یزد بود که در کنار آب‌انبار وزیر و نزدیک خانه پدری‌اش پشت مسجد جامع کبیر یزد در خانه‌ای قدیمی مطب داشت و در همان خانه نیز کتابخانه‌اش را جای داده بود.

وی با اینکه پزشک همگانی بود، دستی هم در شعر و ادب داشت و نام و اشعارش در تذکره سخنوران یزد، اثر اردشیر خاضع (چاپ ۱۳۴۲ خ) آمده است. او هم‌چنین عضویت هیئت‌امنای کتابخانه وزیری را داشت. در میان انبوه کتاب‌های چاپی ادبی اهدایی او به کتابچه‌ای دست‌نویس برخوردم که به خط جوهری از روی نسخه اصلی دست‌نویس شده بود و در آغازش شکرنامه از افصح الملک یزدی و در پایانش تذکره السلسله (تذکره شعرای خاندان مدرّس در یزد) از سید ابوالقاسم صابر خویدکی جای داشت که به سفارش وی از روی دو نسخه خطی موجود در یزد رونویس شده بود. از همان روز که کتاب را در دفتر کتابخانه ثبت کردم، مشتاق شدم هر دو را تصحیح و چاپ کنم.

گذشت تا اینکه در آذر ۱۳۷۵ خ نسخه اصل شکرنامه به خطّ خوش افصح الملک از سوی سید محمّد شکوهی (دبیر زبان فرانسه)، فرزند سید حسن شکوهی یزدی و از نوادگان افصح الملک با پایمردی و کوشش سید محمود رستگار (جمال یزدی)، سخنور یزدی و از بستگان افصح الملک به کتابخانه وزیری رسید و عزم نگارنده را استوارتر کرد که آن را پیراسته و آراسته آماده چاپ کند. اینک و پس از ۳۳ سال، این کتابچۀ کوچک بر پایه همان دو نسخه چاپ و منتشر می‌شود. خرسندم که توانستم این منظومه یا پندنامه را تصحیح و چاپ کنم و بارها به هنگام کار افسوس بخورم که چرا زودتر آن را چاپ نکرده تا ارج و ارزش این پندنامه بیشتر شناسانده شود.»

سید محمود رستگار در گفتار خود در ندای یزد چنین می‌نویسد: «مجموعه‌ای نفیس از اشعار افصح الملک، متضمّن نزدیک به پانصد بیت به بحر متقارب مقصور یا محذوف و به خطّ زیبای شاعر در دسترس قرار گرفت. مجموعه مذکور، دفتر یادداشت روزانه‌ای است که قسمت عمده آن را افصح‌الملک از دفتر جدا کرده و از میان برده است … امّا اهمیّت مجموعه مذکور که درواقع باید آن را به «شکر نامه» موسوم دانست، این است که افصح الملک در یکی دو سال آخر عمر اوقاتی که ملازم بستر بیماری بود، به سرودن منظومه‌ای تمثیلی دست زد که به‌راستی زیبا، شیوا و بلیغ می‌باشد. شکرنامه شامل ۴۵۷ بیت و ۲۰ حکایت است که با جوهر سرخ‌رنگ به خط خوش و دل‌پسند شاعر، استنساخ شده است. افسوس که گردش زمان اندکی از رنگ او را فرو سترده است.»

وی سپس می‌افزاید: «مجموعه مذکور را استاد دانشمند و معظّم من، شادروان سیّد محمّد شکوهی، نواده افصح الملک و فرزند بزرگوار امیرالشّعراء، سیّد حسن شکوهی به نگارنده مرحمت فرمودند و متعاقب آن بنده طیّ نامه‌ای آن را به کتابخانۀ وزیری یزد تقدیم کردم.» (ندای یزد، ش ۹۷۰) افصح الملک در مثنوی شکرنامه که در بیست بخش (حکایت) و ۴۵۷ بیت سامان داده، در قالب داستان‌های کوتاه، شیوا و گویا، زیباترین نکات اخلاقی را به تصویر کشیده است.» چنانچه در متن کتاب هویداست او این مثنوی را در شصت‌سالگی یعنی حدود سال ۱۳۰۳ خ سروده است:

قضا چون مرا سال تا شصت شد / ‏‬ عِنان حیاتِ من از دست شد

گویا در آغاز کتاب یک مثنوی دیگر در توحید و یا ستایش بوده که اکنون دو بیت از آن بیشتر موجود نیست و چنانکه سید محمود رستگار می‌گوید: «افصح الملک بخشی از اشعارش را که مرتبط با قاجاریان بوده به دلیل ترس از روی کار آمدن رضاشاه پهلوی، از بین برده است و بخش موجود از مجموعه‌ای است که از بین رفته است. گویا پشت آن مثنوی شعری بوده که افصح الملک دوست نداشته باشد. کاتب نسخۀ دکتر وزیری هم از این نسخۀ موجود رونویسی کرده است.»

افصح‌الملک یزدی \afsah-ol-molk-e yazdī\، ابراهیم (۱۲۸۳-۱۳۴۵ ق / ۱۸۶۶-۱۹۲۶ م)، ملقب و متخلص به افصح‌الملک، نیز با تخلص‌های جلال، جلالی و جلال الشعرا؛ شاعر دورۀ قاجار.

افصح‌الملک در روستای بنادک سادات، از توابع شهرستان تفت، به دنیا آمد. پدرش، میرزا سید حسین، فرزند میرزا سید علی‌نقی وقت‌ساعتی (منسوب به محلۀ وقت‌الساعت)، از سادات موسوی یزد بود که بنابر شنیده‌ها، از نوادگان میرزا محمد عقدا به شمار می‌آمد. افصح‌الملک در کودکی مادرش را که از فرزندان نواب میرزا محسن بود (عسکری، ۲)، از دست داد. در ۱۶ سالگی راهی یزد شد. برای تأمین معاش، نخست به حرفۀ حکاکی روی آورد و پس‌از مدتی، در خوش‌نویسی مهارت یافت. در این مدت به تحصیل علوم متداول کوشید (آیتی، ۲۷۱) و دیری نگذشت که به‌واسطۀ ذوق لطیف و قریحۀ سرشارش، به زبان‌آوری و بلاغت در سرودن شعر نامور گردید. این امر انگیزه‌ای شد تا در ۲۶ سالگی راهی اصفهان و سپس تهران شود. او در تهران به محافل ممتاز ادبی راه یافت (رستگار، «جات خالی …»، ۵۲).

افصح‌الملک در ۱۳۱۸ ق / ۱۹۰۰ م، به‌وسیلۀ میرزا علی‌اصغر خان اتابک، صدراعظم وقت، به دربار مظفرالدین شاه راه‌یافت و قصایدش مورد پسند شاه قرارگرفت (آیتی، همانجا). در ۲۰ شعبان ۱۳۲۰ ق / ۲۳ نوامبر ۱۹۰۲ م، طی فرمانی از سوی مظفرالدین شاه، ملقب به افصح‌الملک گردید (رستگار، همانجا). اصل این فرمان در گنجینۀ مخطوطات کتابخانۀ وزیری یزد نگهداری می‌شود (شیروانی، ۵ / ۱۸۶۶؛ رستگار، همانجا).

افصح‌الملک تا زمان اعطای لقب، اشعار خود را با تخلص «جلالی» می‌سرود، اما پس‌از آن، تخلص خود را به افصح‌الملک تغییرداد (فتوحی، ۲۱۴؛ رستگار، «یادداشت‌ها …»، شم ۹۶۹، ص ۲). افصح‌الملک سروده‌های بسیاری در قالب غزل، مثنوی، قصیده و به‌ویژه قطعه دارد. بیشتر آثار منظوم وی، به‌استثنای دو مثنوی تحفه فاتحیه و شکرنامه و چند غزل و قطعه، از میان رفته است. همین مقدار اندک گواهی بر مهارت و بلاغت او در سخن‌سرایی است (همان، شم ۹۷۰، ص ۳؛ طاهری، ۱۶۱). در میان سروده‌های او چند ماده‌تاریخ نیز دیده می‌شود؛ از جمله تاریخ درگذشت سپه‌سالار وجیه‌المیرزا در ۱۳۲۱ ق / ۱۹۰۳ م، و شیخ محمدجواد خراسانی در ۱۳۴۰ ق / ۱۹۲۲ م که به درخواست «مرآت» سروده شده است (رستگار، همان، شم ۹۷۱). همچنین، شعری در سیه‌روزی مردم رشت دارد که ظاهراً به سال‌های ۱۳۲۹ ق / ۱۹۱۱ م و ۱۳۳۰ ق / ۱۹۱۲ م، دورۀ قتل‌وغارت مردم آن دیار به‌دست نیروهای روس، مربوط است (همان، شم ۹۷۳، ص ۲).

اقامت افصح‌الملک در تهران دیری نپایید و از شدت بیماری به‌ناچار راهی زادگاه خود شد (همان، شم ۹۶۹، ص ۲). روشن نیست که در چه سالی به یزد بازگشت، اما سروده‌ای که بر سردر باغ وی وجود داشته است، حضورش را در ۱۳۲۸ ق / ۱۹۱۰ م، مسجّل می‌کند (همان، شم ۹۷۴، ص ۲). افصح‌الملک در اول ربیع‌الاول ۱۳۴۵، برابر ۱۷ شهریور ۱۳۰۵، در ۶۲ یا ۶۳ سالگی درگذشت (شیرسلیمیان، بش‌). او را در زاویۀ حرم امامزاده جعفر در یزد به خاک سپردند (رستگار، همان، شم ۹۶۹، ص ۲؛ وزیری، ۳۵؛ آیتی، ۲۷۲؛ طاهری، ۱۶۱).

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

جستجو