به گزارش اکو رسانه ، به نقل از اقتصاد۲۴- بیکاری – در حالی که شاخص قیمت مصرفکننده در مهرماه ۱۴۰۴ به عددی بیسابقه رسیده و تورم نقطهبهنقطه به ۴۸.۶ درصد صعود کرده، پیامدهای این انفجار قیمتی تنها در برچسب کالاها خلاصه نمیشود. اکنون نشانههای فرسایش درونی اقتصاد ایران در رفتار و نگرش نیروی کار – بهویژه جوانان – آشکار شده است.
اکنون نرخ تورم نقطهبهنقطه –که میزان تغییر قیمتها در یک سال را نشان میدهد در مهر ماه به ۴۸.۶ درصد رسید. این رقم به معنای آن است که خانوارهای ایرانی برای خرید سبدی یکسان از کالاها و خدمات، نسبت به مهر سال گذشته نزدیک به ۵۰ درصد بیشتر هزینه کردهاند. گرانی افسارگسیخته، کاهش ارزش واقعی دستمزدها و نااطمینانی مزمن، ترکیب خطرناکی ساخته که نهفقط سفره مردم، بلکه انگیزه کار و امید به آینده را تهدید میکند.
جهش تورم، انجماد بازار کار
مرکز آمار ایران هم چنین اعلام کرده که در مهرماه ۱۴۰۴، نرخ تورم ماهانه خانوارها ۵ درصد و تورم سالانه ۳۸.۹ درصد بوده است. همزمان، تورم گروه «خوراکیها و آشامیدنیها» با ۶.۴ درصد رشد در صدر جدول قرار دارد.
این اعداد در ظاهر درباره قیمتها سخن میگویند، اما در واقع تصویری از رکود بازار کار نیز ارائه میدهند. زیرا هر جهش تورمی، انگیزه سرمایهگذاری را کاهش میدهد و بهتبع آن، فرصتهای شغلی جدید به کمترین سطح میرسد.
بر اساس آخرین دادههای مرکز آمار، نرخ بیکاری رسمی در تابستان امسال حدود ۸.۹ درصد اعلام شد، اما کارشناسان معتقدند این عدد واقعیت بازار کار را پنهان میکند. نرخ مشارکت اقتصادی یعنی نسبت جمعیت شاغل یا جویای کار به کل جمعیت در سن کارر نیز در تابستان ۱۴۰۴ به ۴۱.۲ درصد رسیده که نسبت به مدت مشابه سال قبل ۰.۴ واحد درصد کاهش یافته است. بهعبارت دیگر، بخشی از جوانان دیگر حتی در جستوجوی کار هم نیستند؛ چون «کاری وجود ندارد که صرفه داشته باشد».
بیکاری -کار بیپاداش؛ وقتی دستمزد از تورم جا میماند
پایه حقوق کارگران در سال ۱۴۰۴ حدود ۱۰ میلیون تومان تعیین شده، در حالیکه طبق برآورد کمیته مزد، هزینه حداقلی سبد معیشت خانوار کارگری در تابستان بیش از ۲۵ میلیون تومان بوده است. با تورم سالانه نزدیک به ۳۹ درصد، این شکاف هر ماه عمیقتر میشود.
در واقع، دستمزد حقیقی (یعنی قدرت خرید واقعی نیروی کار) در مقایسه با مهر سال گذشته نزدیک به ۳۰ درصد کاهش یافته است. این یعنی برای بسیاری از جوانان، معنای این وضعیت روشن است: هرچه بیشتر کار میکنند، کمتر میخرند.
«سحر»، فارغالتحصیل رشته حسابداری و شاغل در یک شرکت خصوصی کوچک به اقتصاد ۲۴ میگوید: «از وقتی حقوقم را از ۸ میلیون به ۱۲ میلیون زیاد کردند، فکر کردم وضعم بهتر میشود. اما فقط اجاره خانهام ۳ میلیون بالا رفته. الان هر ماه باید کمتر و کمتر خرج کنم تا کم نیارم. کار کردن دیگر انگیزهای ندارد.»
چنین روایتهایی در گفتوگوهای روزمره شهرها و حتی روستاها تکرار میشود. در اقتصاد تورمی، نهتنها سطح رفاه پایین میآید، بلکه حس فایدهمندی کار نیز از بین میرود.
بیکاری -جوانانی که کار را بیمعنا میدانند
بررسیهای مرکز پژوهشهای مجلس در بهار امسال نشان میدهد سهم جوانان ۱۸ تا ۳۵ سال از جمعیت بیکار کشور به بیش از ۶۰ درصد رسیده است. در میان این گروه، ۳۵ درصد گفتهاند که «بهدنبال شغل نیستند»، چون یا درآمد شغلهای موجود بسیار پایین است یا امیدی به بهبود شرایط ندارند. این همان پدیدهای است که اقتصاددانان آن را بیکاری پنهان یا «انصراف از بازار کار» مینامند.
یک کارشناس بازار کار در همین باره توضیح میدهد: «در شرایطی که تورم ماهانه به ۵ درصد رسیده، جوانی که با حقوق ۸ یا ۱۰ میلیون کار میکند، در واقع هر ماه فقیرتر میشود. طبیعی است که انگیزه برای کار رسمی از بین برود و فرد ترجیح دهد به سمت کارهای غیررسمی یا مهاجرت برود.»
تورم، بیکاری و مهاجرت؛ سه ضلع یک مثلث
افزایش تورم و کاهش بازده واقعی دستمزدها، نهتنها موجب بیانگیزگی شغلی شده، بلکه موج مهاجرت نیروی کار را هم تقویت کرده است. چنان که بر اساس دادههای وزارت تعاون، کار و رفاه اجتماعی، در ششماهه نخست امسال حدود ۷۵ هزار نفر از نیروی کار متخصص کشور برای دریافت گواهی اشتغال بینالمللی اقدام کردهاند؛ رشدی ۴۲ درصدی نسبت به مدت مشابه سال گذشته.
بخش بزرگی از این جمعیت را مهندسان، پرستاران و برنامهنویسان تشکیل میدهند؛ گروههایی که با وجود تحصیلات بالا، در داخل کشور چشمانداز مالی روشنی نمیبینند.
بهگفته یک پژوهشگر اجتماعی «در اقتصادهای با تورم بالا، نیروی کار دیگر بر اساس مهارت و بهرهوری پاداش نمیگیرد، بلکه بر اساس دسترسی به رانت یا دارایی برنده است. این ناعادلانه بودن، انگیزه را نابود میکند.»
فقر مطلق و تورم مزمن
در همین حال سیدهادی موسوینیک، عضو هیأت علمی مرکز پژوهشهای مجلس، اخیراً اعلام کرده است که حدود ۲۶ میلیون نفر در ایران دچار فقر مطلقاند و نزدیک به ۴ میلیون نفر درآمدشان حتی کفاف تغذیه کافی را نمیدهد. در چنین شرایطی، تورم ۵ درصدی در یک ماه، معنایی فراتر از عدد دارد: نشانهای از فرسایش توان بقا.
وقتی قیمت نان و غلات نسبت به مهر پارسال ۹۸ درصد بالا رفته و هزینه آموزش در یک ماه ۲۳ درصد جهش کرده، دستمزد ده میلیون تومانی کارگر عملاً به شوخی تلخی بدل میشود.
آموزش، مسکن، ازدواج؛ رؤیاهای به تعویقافتاده
مساله اینجاست که تورم تنها جیبها را خالی نمیکند؛ ذهنها را هم خسته میکند.
جوانان ایرانی اکنون با چند مانع همزمان و چندگانه مواجهاند: هزینه آموزش، مسکن و ازدواج همگی در بالاترین سطح تاریخی قرار دارند.
گزارش بانک مرکزی در شهریور نشان میدهد متوسط قیمت هر مترمربع مسکن در تهران از مرز ۹۵ میلیون تومان گذشته است (آمارهای دیگر حتی حکایت از عبور هر مترمربع از ۱۲۰ میلیون تومان نیز دارد). در چنین بازاری، حقوق یک کارمند در بهترین حالت، تنها توان پرداخت اجاره یک خانه ۵۰ متری را دارد. در نتیجه، بسیاری از جوانان تصمیم به تأخیر در ازدواج یا فرزندآوری گرفتهاند.
نرخ ازدواج در دهه گذشته بیش از ۴۰ درصد کاهش یافته و نرخ زاد و ولد به پایینترین سطح در نیم قرن اخیر رسیده است. همه این روندها در نهایت به بحران سرمایه انسانی منتهی میشود؛ بحرانی که ریشه در تورم مزمن دارد.
هزینه نااطمینانی روی دوش شهروندان
برخی اقتصاددانان باور دارند بزرگترین آسیب تورم نه گرانی لحظهای، بلکه بیثباتی ذهنی است. وقتی قیمتها پیشبینیناپذیر میشوند، هیچکس برای آینده برنامهریزی نمیکند؛ نه تولیدکننده، نه مصرفکننده، و نه نیروی کار. در چنین شرایطی، بازار کار به سمت کوتاهمدت شدن روابط شغلی حرکت میکند. قراردادهای موقت افزایش مییابد، بیمهها کمتر میشوند و افراد دائماً در حال جستوجوی کار جدیدند.
نتیجه، کاهش بهرهوری و فرسایش روحی است.
یکی از مدیران منابع انسانی در یک شرکت تولیدی میگوید: «ما هر ماه مجبوریم تعدادی از نیروهای خوبمان را از دست بدهیم، چون حقوقها جواب نمیدهد. نیروی کار دائم دنبال شغل بهتر است، ولی در نهایت هیچکدامشان راضی نیستند. این بیثباتی خودش یک نوع تورم در روابط کاری است.»
از بیکاری تا بیانگیزگی؛ دو چهره یک بحران
اکنون نیز در نگاه رسمی، نرخ بیکاری شاید زیر ۹ درصد باشد، اما آمارها از افزایش جمعیت «غیرفعال اقتصادی» خبر میدهند؛ یعنی کسانی که نه کار میکنند و نه بهدنبال کارند.
به گفته کارشناسان، در بسیاری از کشورها تورم بالا موجب افزایش نرخ اشتغال ظاهری میشود، چون مردم برای جبران هزینهها چند شغل میگیرند؛ اما در ایران، فشار تورمی و رکود همزمان باعث شده نیروی کار از بازار کنار بکشد. بسیاری از جوانان با مدرک تحصیلی، در مشاغل موقتی، چون رانندگی اینترنتی، فروش مجازی یا کارهای خدماتی غیررسمی مشغولاند؛ بدون بیمه، بدون امنیت شغلی و بدون چشمانداز.
رکورد ۶۱ ماهه؛ تورم بالا و رکود امید
اکنون ۶۱ ماه متوالی است که تورم نقطهبهنقطه در ایران بالای ۳۰ درصد قرار دارد؛ دورهای بیسابقه در تاریخ معاصر کشور. در چنین فضایی، مردم دیگر به کاهش قیمتها اعتماد ندارند. هرکس بهاندازه توانش خرید میکند، انبار میکند، یا در بازارهای غیرمولد سرمایهگذاری میکند.
این وضعیت بهتدریج نوعی بیاعتمادی عمومی به ارزش کار و پسانداز ایجاد کرده است. چنان که در گفتوگویی خیابانی با چند جوان جویای کار در تهران، یکی از آنها گفت: «الان کار کردن فقط برای زنده ماندنه، نه زندگی. حتی اگه روزی ۱۲ ساعت کار کنی، آخرش هم نمیرسی. پس چرا باید انگیزه داشته باشیم؟»
اما کارشناسان چه میگویند؟ برخی اقتصاددانان باور دارند که تورم بالا مثل یک مالیات پنهان است که از فقرا به ثروتمندان منتقل میشود. کسانی که دارایی دارند، از افزایش قیمتها سود میبرند؛ اما کارگر و کارمند که درآمد ثابت دارد، هر ماه ضرر میکند. این نابرابری نهتنها اقتصادی بلکه روانی است. مردم حس میکنند تلاششان بینتیجه است. وقتی جامعه حس کند کار کردن سودی ندارد، سرمایه انسانی فرسوده میشود. این همان خطری است که الان در ایران با آن مواجهایم: فرسایش امید، نه فقط فرسایش پول.
تورم، اشتغال و آینده؛ دوراهی سیاستگذاری
کارشناسان معتقدند مهار تورم پیششرط هر اصلاح اقتصادی پایدار است؛ این یعنی که در غیاب ثبات قیمتی، هیچ برنامه اشتغالی نمیتواند موفق شود و حتی سیاستهای حمایتی نیز اگر با چاپ پول و افزایش نقدینگی تأمین شوند، بهسرعت بیاثر میشوند. در واقع، بازار کار ایران اکنون بیش از هر چیز به اطمینان نیاز دارد، اطمینانی که سالهاست از بین رفته.
بهگفته یک عضو پیشین شورای پول و اعتبار «وقتی جوان ایرانی هر ماه شاهد افزایش ۵ درصدی قیمتهاست، نمیتواند برای آینده تصمیم بگیرد. این بیبرنامگی اجباری، همان چیزی است که انگیزه را میکُشد.»
نسلی در خطر خاموشی اقتصادی
حال باید بار دیگر توجه کرد که تورم مهرماه با رقم ۵ درصد ماهانه، زنگ خطر را نهفقط برای سفرهها بلکه برای آینده بازار کار به صدا درآورده است. در جامعهای که کار کردن به معنای فقیرتر شدن است، انگیزه و بهرهوری بهشدت افت میکند. جوانان یا مهاجرت میکنند، یا به بیکاری پنهان پناه میبرند، یا به بازارهای غیرمولد روی میآورند.
نتیجه، چرخهای از رکود، ناامیدی و فرسایش سرمایه انسانی است. اگر سیاستگذار نتواند تورم را مهار کند و ارزش واقعی کار را احیا نماید، بحران اشتغال ایران دیگر صرفاً عددی در گزارشهای آماری نخواهد بود، بلکه واقعیتی عینی در چهره نسلی است که آرامآرام از «کار کردن» دست میکشد.