مهرجویی، از سینما تا فلسفه به روایت بهمن مقصودلو

بهمن مقصودلو در کتاب «سینماگر متفکر؛ گفت‌وگو با داریوش مهرجویی» معتقد است که فیلم «گاو» مهم‌ترین فیلم سینمای ایران پیش از انقلاب است و همین او را بر آن داشت که پس از ساخت مستندهایی درباره کیارستمی و بیضایی، سراغ ساخت مستندی درباره مهرجویی برود.

به گزارش اکو رسانه ، به نقل از سرویس هنر خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا): اهمیت مطالعه کتاب «سینماگر متفکر» نه‌تنها به دلیل این‌که درباره مهرجویی، فیلم‌ساز بزرگ ایرانی است، بلکه به قلم نویسنده یعنی بهمن مقصودلو است. مقصودلو منتقد، نویسنده و پژوهشگر سینمایی است که علاوه‌بر نقد و پژوهش سینمایی، چندین فیلم داستانی و مستند ساخته که برنده جوایز متعددی از جشنواره‌های معتبر جهانی شده است. او پیش از این درباره زندگی و آثار شخصیت‌هایی مانند احمد شاملو، احمد محمود، ایران درودی، اردشیر محصص و نجف دریابندری مستندهایی ساخته که بسیار تحسین شده‌اند و ترجمه‌هایی در حوزه سینما نیز داشته است.

مقصودلو در این کتاب معتقد است که فیلم «گاو» مهم‌ترین فیلم سینمای ایران پیش از انقلاب است و همین او را بر آن داشت که پس از ساخت مستندهایی درباره کیارستمی و بیضایی، سراغ ساخت مستندی درباره مهرجویی برود. مقصودلو می‌گوید:

«در پایان ویرایش اول این مستند احساس کردم جای سؤال‌های مهمی خالی بود. با مهرجویی فوراً تماس گرفتم که یک گفت‌وگوی تصویری دیگر لازم دارم تا جای خالی سؤال‌ها پر شود. فوری با خوش‌رویی موافقت کرد و من بلافاصله با وکیلش هم قرارداد بستم.»

کتاب «سینماگر متفکر» حاصل همان دو گفت‌وگویی است که مقصودلو با مهرجویی انجام انجام داد؛ قسمت‌هایی از آن پیشتر در مستند «ساختن گاو» آمده بود و حالا در این کتاب مفصل‌تر به آن پرداخته شده است. این کتاب به سبک مستندهای مقصودلو به صورت مصاحبه و سوال و جواب در پنج فصل و یک فصل آلبوم تصاویر تنظیم شده است.

مرور خاطرات کودکی مهرجویی

بخش اول کتاب به خاطرات کودکی و علایق شخصی این فیلمساز پرداخته است؛ اینکه در محله سنگلج و پاتوق شعبان بی‌مخ و دوستانش کودکی را گذرانده است. او از همان کودکی به موسیقی و هنر علاقه داشت، مینیاتور می‌کشید و ساز می‌زد. گویا ساز سنتور در خانواده او از اهمیت زیادی برخوردار بود. پدرش سنتور بزرگی داشت و دوست داشت داریوش هم این ساز را یاد بگیرد. ظاهراً او هم به موسیقی علاقه داشت و این علاقه تا دبیرستان و بعد از آن هم ادامه داشت به طوری که در جلسات موسیقی شرکت می‌کرد و بعدها در کلاس هنرهای عالی موسیقی شرکت کرد و تاریخ موسیقی و آهنگسازی خواند.

زبان انگلیسی را نیز از روی علاقه به مقالات انگلیسی زبان با ترجمه کردن از روی دیکشنری‌ای که در خانه داشت یاد گرفت. نوزده ساله بود که به آمریکا رفت و در رشته سینما و تئاتر در دانشگاه UCLA پذیرفته شد. ذهن جستجوگرش او را به خواندن فلسفه کشاند. او درباره این موضوع گفت: «حس می کردم اگر اثر هنری غنای فکری و معنوی پشتش نباشد، سطحی و یک بعدی می شود؛ این بود که فلسفه برایم مهم شد.»

اهمیت فیلم گاو

در بخشی از کتاب، مهرجویی در پاسخ به سوالی مبنی بر اینکه وقتی فیلمنامه «گاو» را می‌نوشتید و بعد که داشتید آن را می‌ساختید، می‌دانستید یکی از بهترین فیلم‌های سینمای ایران می‌شود، چنین می‌گوید: «اصلاً و ابداً. فکر می‌کردم داستان ساده‌ای است. موقع ساختنش فقط سعی می‌کردم اشتباهات و لغزش‌هایی را که در فیلم قبلی‌ام بود، در این نباشد. یعنی خیالم راحت باشد آن چیزهایی که به لحاظ معیارهای زیبایی‌شناختی و اخلاقی اهمیت دارند، درست باشند. اما نمی‌دانستم چه‌جور فیلمی می‌شود. با تماشاگرش ارتباط برقرار می‌کند؟ چه‌جور تماشاگری از آن خوشش می‌آید؟ یا دیگران چه می‌گویند؟ هیچ تصوری از این بابت نداشتم. درواقع برای همه فیلم‌هایم همین‌طورم. به این جنبه فکر نمی‌کنم که چه می‌شود و مخاطب چه واکنشی نشان می‌دهد. در مورد «گاو» هم فکر می‌کردم دارم یک فیلم معمولی می‌سازم. بنابراین بعداً هم که یک‌دفعه گل کرد، برای خودم عجیب و غیرمنتظره بود. یک مدت گرفتند خفه‌اش کردند، ولی بالاخره نجاتش دادیم.»

مهرجویی همچنین در مورد اینکه «گاو» را بهترین فیلمش می‌داند، این پاسخ را می‌دهد: «کلیشه معروفی است که می‌گوید فیلم‌ها برای کارگردان مثل فرزندانش می‌مانند و نمی‌تواند بینشان تبعیض قائل شود. من هم همین‌طورم. هر فیلمی را که ساخته‌ام با حس خوبی ساخته‌ام. هیچ‌کدام زورکی نبوده و از نحوه ساخت و سناریو راضی بوده‌ام. مخصوصاً سناریو که برایم خیلی مهم است. فکر می‌کنم همه‌شان قابل‌قبول‌اند، هرچند چندتایی بیشتر از بقیه به چشم منتقدان و مردم آمدند، مثل «گاو»، «پستچی»، «دایره مینا»، «اجاره‌نشین‌ها» و بعد هم «درخت گلابی». «میکس» فکر می‌کنم از بهترین فیلم‌های من است، منتها آن‌قدر آن را کوبیدند که خوب دیده نشد. فیلم‌هایی مثل «بانو»، «سارا»، «لیلا» و «پری» که درباره زن‌ها هستند، همه فردیت دارند و از زمان فرامی‌گذرند و همیشه دیدنی‌اند. به ایدئولوژی خاصی وابسته نیستند و هر موقع می‌توانید ببینید و برداشت خودتان را داشته باشید.»

صحبت در مورد فیلم «گاو» و تفسیرهایش زیاد است. کارگردان این فیلم تفسیر خودش از فیلم را اینگونه شرح می‌دهد: «‌فیلم «گاو» یک بُعد عرفانی دارد. یعنی همان مفهومی را نشان می‌دهد که بر اساسش عاشق و معشوق در هم می‌تنند و یکی می‌شوند. همان چیزی که در ادبیات ما بسیار به آن برمی‌خوریم. منتها قشنگی و تازگی این فیلم در این است که معشوق یک حیوان و یک گاو است. مش‌حسن همان‌قدر از نظر عاطفی با این موجود ارتباط دارد که با یک انسان زنده می‌تواند داشته باشد. تناسخی هم که آخر سر اتفاق می‌افتد و خودش را گاو می‌بیند، نشان می‌دهد آن‌قدر در معشوق فرو رفته که خودش را شبیه آن می‌بیند. درواقع دوشخصیتی می‌شود؛ یکی بالا روی پشت‌بام و یکی هم پایین در طویله. این فیلم ابعاد مختلفی دارد و می‌شود زیاد درباره آن صحبت کرد، ولی فکر می‌کنم عمده مطلب همین است. تمام برچسب‌های سیاسی هم که به آن می‌چسباندند، به نظر من بی‌دلیل و از سر بی‌عقلی بود.»

علاقه به سینمای شهیدثالث

مهرجویی در جای دیگری از این مصاحبه و در بخشی که صحبت از فیلم «دایره مینا» می‌شود، از مسئولیت روشنفکر و فیلم‌ساز در جامعه می‌گوید: «ایده من این‌طور نبود که بدبختی‌ها را فراموش کنم و از گل و زیبایی صحبت کنم یا موضوع هنر برای هنر را اجرا کنم و کاری به بدبختی‌ها نداشته باشم. فکر می‌کردم وظیفه روشنفکر این است که کنجکاو باشد، دخالت کند، حرف بزند، آگاهی بدهد و بیماری‌هایی را که جامعه دچارش است ببیند و بشکافد، البته تا جایی که مدیومش اجازه می‌دهد. این‌طوری کار می‌توانست معنا داشته باشد، وگرنه می‌شد واقعیت را همان‌طور که هست با ناتورالیسم خام ضبط کرد. این‌ها همان سوژه‌های سانتی‌مانتال احمقانه‌ای بود که سینمای رایج می‌ساخت و همه‌شان از من دور بودند. مسئله برای من اخلاقی بود. همان چیزی که ژان‌لوک گدار می‌گفت: هر زاویه دوربین یک موضع سیاسی و اخلاقی است که کارگردان می‌گیرد. این آموزه دائماً در گوش من بود که تخطی نکنم و سعی کنم کارم این معانی و ابعاد را داشته باشد.»

مهرجویی از بین پنج فیلمی که قبل از انقلاب ساخته «پستچی» را بیشتر از بقیه دوست دارد و در سینمای ایران «طبیعت بی‌جان» شهیدثالث فیلم محبوبش است. او همچنین درباره ساخت فیلم «اجاره‌نشین‌ها» در این کتاب بیان می‌کند: «رفته‌رفته به طرف داستان «اجاره‌نشین‌ها» کشیده شدم، چون خودم دلم می‌خواست به طبقه متوسط جامعه آپارتمان‌نشینی و اجاره‌نشینی بپردازم. ویر این شکلی پیدا کرده بودم، اما مطلقاً نمی‌دانستم که دارم فیلمنامه تجاری‌کمدی می‌سازم. فیلم از نظر خودم یک فیلم تراژیک‌کمدی بود؛ درواقع طنز بود، طنز سیاه. حتی گفتم سیاه‌وسفید بگیرم.»

او حتی تصور نمی‌کرده فیلم تا این اندازه موفق شود: «‌واقعاً نمی‌دانستم که این‌قدر می‌تواند اثرگذار و کمدی تلقی شود. من خودم را توجیه می‌کردم که بد نیست؛ بالاخره آدم بعضی وقت‌ها تراژدی می‌نویسد، بعضی وقت‌ها هم کمدی. با خود می‌گفتم حالا این یک کار طنزطور است دیگر. ابزورد بود؛ یعنی یک موقعیت جفنگ. من خودم فکر می‌کردم مثل تئاترهای یونسکو و تئاترهای پوچی است؛ موقعیت پوچی که همه درگیرش هستند، دورش می‌چرخند و به همدیگر آزار می‌رسانند، درعین‌حال همدیگر را هم بغل می‌کنند و می‌بوسند. حس می‌کردم تضادهایی که در روحیه ملت ما هست، در این فیلم هم وجود دارد. به‌هرحال این تضاد در طبقات واقعی هم هست.»

صادق هدایت یکی از منابع تأثیرگذار فیلم «هامون» بود

مهرجویی همچنین درباره فیلم «هامون» و تصویر چهره یک روشنفکر در این فیلم می‌گوید: «فکرم این نبود که روشنفکر را تصویر کنم، چون تعریف خاصی از روشنفکر ندارم. صادق هدایت اگر بشود روشنفکر حسابش کرد، ابایی نداشت که خودش را بدرَد و چیزهای زشت درونی‌اش را رو کند، درحالی‌که تا آن موقع نویسنده‌های ما از این کار شرم داشتند و بیشتر دنبال قهرمان‌سازی و قهرمان‌پروری و قهرمان‌پرستی بودند. کم می‌بینیم که در ادبیات ما شخصی خودش را جراحی کند به آن صورتی که هدایت کرد. او یکی از منابع تأثیرگذار این فیلم بود. موقعی هم که داشتم متنش را می‌نوشتم، در آن حال‌وهوا بودم؛ حال‌وهوای یک آدم پریشان، روان‌پریش که از چند طرف بهش خیانت شده و دارد عشقش را هم از دست می‌دهد. موقعیت ملموسی بود، چون خیلی از دوروبری‌ها مثل خودم بودند و تجربه‌ای شبیه من داشتند. این است که وقتی داشتم می‌ساختمش، فکر نمی‌کردم واقعاً یک روشنفکر است؛ فکر می‌کردم دارم شخصی را نشان می‌دهم که در چنین مخمصه‌ای افتاده و دارد تلاش می‌کند ازش بیرون بیاید. فکر نمی‌کردم به طبقه روشنفکرها تعلق دارد، هرچند آن‌ها بعداً حمله کردند که آبرویشان را برده‌ام!»

بخش دوم کتاب به برداشت‌های بهمن مقصودلو از مصاحبه خودش با داریوش مهرجویی می‌پردازد. او با زبان خود خلاصه‌ای از آنچه در فصل اول در مصاحبه با مهرجویی آمده ارائه می‌دهد و به‌صورت جداگانه به فیلم‌های او می‌پردازد. بخش سوم کتاب «سال‌شمار زندگی» نام دارد و اتفاقات مهم زندگی داریوش مهرجویی را از ازدواج مهین موسوی و سیدمصطفی مهرجویی، پدر و مادرش، آغاز می‌کند و به‌ترتیب سال، وقایع زندگی این فیلم‌ساز را تا سال کشته‌شدنش آورده است.

بخش چهارم این کتاب «فیلم‌شناسی» نام دارد. این بخش هرکدام از فیلم‌های داریوش مهرجویی را از نخستین فیلم، «الماس ۳۳» تا «لامینور» آورده و جزئیات و مشخصات هرکدام از فیلم‌ها را به‌همراه جوایزی که فیلم‌ها کسب کرده‌اند، ذکر کرده است. بخش پنجم این کتاب «کتاب‌شناسی» نام دارد و به معرفی کتاب‌ها، فیلم‌ها و ترجمه‌های داریوش مهرجویی می‌پردازد. بخش آخر کتاب نیز به آلبوم عکس‌های مهرجویی و مقصودلو اختصاص دارد.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

جستجو