زمانه از سامان خود گسسته است

آیا باید مارکس را دور بیندازیم؟ آیا لیبرال دموکراسی بهترین شکل حکومت است؟ آیا سوسیالیسم برای همیشه مرده است؟ ژاک دریدا به ما پاسخ می‌گوید.

به گزارش اکو رسانه ، به نقل از سرویس دین و اندیشه خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا) – محمدحسن ابوالحسنی؛ کتاب ژاک دریدا با عنوان «اشباح مارکس: وضعیت دین، عمل سوگواری و بین‌الملل نوین» یکی از مهم‌ترین کتاب‌هایی است که به وضع سیاست، میراث مارکس، و پیامدهای فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی می‌پردازد. دریدا به عنوان یک فیلسوف نیازی به معرفی ندارد و ایده‌های او در فضای دانشگاهی، ادبی و عمومی شیوع یافته‌اند؛ همچنین قبلاً کتاب‌های دیگر از او به فارسی ترجمه شده‌اند، مثل «نوشتار و تفاوت»، «مواضع»، «جهان‌وطنی و بخشایش»، و «درباره روح». کتاب «اشباح مارکس» توسط نادر خسروی ترجمه و به همت نشر چرخ (بخش علوم انسانی نشر چشمه) در تابستان ۱۴۰۴ روانه بازار نشر شده است. این کتاب ۳۶۸ صفحه‌ای شامل پیش‌گفتار مترجم فارسی و سه پیوست هم هست: پیوست اول مقاله‌ایست به قلم موشه پوستون به نام «واسازی همچون نقد اجتماعی»، و پیوست دوم مقاله‌ایست از هارو ماس به نام «مروری بر اشباح مارکس». پیوست سوم هم معرفی منابعیست که مترجم برای ترجمه این کتاب به آنها رجوع کرده است. با توجه به پیچیدگی‌هایی که هنگام مطالعه آثار دریدا پدید می‌آید وجود این پیوست‌ها بسیار بجا و مناسب به نظر می‌رسد. اما متن اصلی دریدا شامل پنج فصل با این عناوین است: ۱) فرمان‌های مارکس، ۲) هم‌دستی- مارکسیسم، ۳) فرسودگی‌ها (تابلو یک جهان جاودان)، ۴) به نام انقلاب، سنگربندی دوگانه («تاریخ ناخالص ناخالص اشباح» ناخالص)، ۵) ظهور امر نامرئی: «چشم‌بندی» پدیدارشناختی.

اتحاد جماهیر شوروی چرا سقوط کرد؟ این سقوط چه ارتباطی با زندگی مردم سراسر جهان داشت؟ آیا با سقوط شوروی، مارکس نیز به تاریخ سپرده شد؟ آیا مارکس دیگر حرفی برای گفتن به ما ندارد؟ آیا هنوز می‌توان به لیبرالیسم، که در روایت تاریخی چند قرن گذشته جا خوش کرده، اعتراض کرد؟ اینها پرسش‌هایی هستند که دریدا تلاش می‌کند با آنها دست و پنجه نرم کرده و شاید نشانه‌هایی برای پاسخ گفتن را در اختیارمان بگذارد. هسته اصلی این کتاب، حاصل یک سخنرانی بود. در سال ۱۹۹۳، مدتی بعد از فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی، برند مگنس و استیون کالنبرگ یک کنفرانس میان‌رشته‌ای برگزار کردند که در آن از اندیشمندان سراسر جهان دعوت شده بود تا درباره فروپاشی شوروی، گذار کشورهای اروپای شرقی به دموکراسی و رواج بازار آزاد بحث کنند. مدعوین از سراسر دنیا حضور داشتند؛ از فرانسه، ارمنستان، چین، روسیه، مکزیک، رومانی، لهستان و …. یکی از سخنرانان این کنفرانس، ژاک دریدا بود که سخنرانی خود را در دو بخش ارائه کرد. وی از این سخنرانی، نسخه‌ای مشروح و گسترش یافته تهیه کرد که به قالب کتاب حاضر درآمد.

با سقوط اتحاد جماهیر شوروی، بسیاری در غرب این رویداد را جشن گرفته و آن را به منزله پیروزی نهایی نظام لیبرال دموکراسی تلقی کردند. به نظر دریدا، پیروزی لیبرال دموکراسی در سطح وسیع توسط اربابان قدرت تبلیغ شده و به یک گفتمان قدرتمند تاریخی بدل شده است. «این گفتمان مسلط با ضرباهنگ مارشی آهنگین بانگ برمی‌آورد: مارکس مرده است، کمونیسم مرده است، عملاً مرده، و همراه با آن امیدهایش، گفتمان‌هایش، نظریه‌ها و کردارهایش نیز مرده است. می‌گوید: زنده باد سرمایه‌داری، زنده باد بازار، پاینده باد لیبرالیسم اقتصادی و سیاسی!»دریدا سه ساختار یا جریان بزرگ را تشخیص می‌دهد که این گفتمان هژمونیک و غالب را به وجود آورده‌اند: یکی فرهنگ سیاسی که در میان سیاستمداران و دست‌اندرکاران سیاسی در دولت، احزاب و پارلمان‌ها جاریست، دوم چیزی که فرهنگ توده‌ای- رسانه‌ای نامیده شده و مجموعه رسانه‌هایی که مردم را مخاطب قرار می‌دهند، و سوم دانشگاهیان، نویسندگان، مورخان و در مجموع فرهنگ پژوهشی و دانشگاهی. با همه شور و هیجانی که مبلغان لیبرالیسم نمایش می‌دهند، می‌توان به وضوح دید که پیروی لیبرالیسم یک پیروزی تیره، مشکوک، متزلزل و تردیدآمیز است؛ اکنون جایگاه خود لیبرال دموکراسی هم چندان دائمی و مطمئن به نظر نمی‌رسد و کارشناسان کمونیست‌ستیز هنوز از اشکال ناپیدا و پیچیده‌ای می‌ترسند که مارکس می‌تواند بر ذهن انسان‌ها اثر بگذارد. هنوز هستند شبه‌مارکسیست‌ها و پیرامارکسیست‌هایی که در بند کمونیسم شوروی نبوده و نیستند و به شکلی نامتعارف از آرای مارکس بهره می‌گیرند. دریدا اظهار می‌کند که بحث درباره پایان مارکسیسم یا سرنوشت ایده‌های مارکسیستی چیزی قدیمی‌تر از فروپاشی شوروی است، شاید بتوان زمان آن را به دهه ۱۹۶۰ برگرداند که تردیدهایی جدی درباره کارآمدی مارکسیسم مطرح شد.

دریدا در این خصوص می‌گوید: «از میان جنبه‌هایی که تجربه معینی را توصیف می‌کنند که متعلق به نسل من است- تجربه‌ای که دستکم چهل سال طول کشید و هنوز هم خاتمه نیافته است- در وهله اول، تناقضی آزاردهنده را جدا می‌کنم… من به علت موضوعی که امشب ما را گرد هم آورده، از این بدفهمی، توهم و خطای زمانی یاد می‌کنم: پرسش «مارکسیسم به کجا می‌رود؟» برای بسیاری از ما هم‌سن‌وسال خودمان است؛ به ویژه برای کسانی که -و این در مورد خود من هم صادق است- به طور قطع با مارکسیسم یا کمونیسم موجود (اتحاد جماهیر شوروی، بین‌الملل حزب‌های کمونیستی، و تمام پیامدهایشان، که یعنی خیلی چیزها…) مخالف بودند، اما لااقل مخالفتشان هرگز براساس انگیزه‌های محافظه‌کارانه یا ارتجاعی یا حتی مواضع دست‌راستی میانه‌رو و جمهوری‌خواه نبود. برای بسیاری از ما، به اصطلاح پایان مارکسیسم کمونیستی در گرو فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی و متعلقات آن در سراسر جهان نبود. همه چیز از اوایل دهه ۱۹۵۰ آغاز شده بود.» وی سپس ادامه می‌دهد: «بسیاری از جوانان امروزی (جوانانی از قماش «خواننده-مصرف‌کنندگان آرای فوکویاما» یا حتی از قماش خود «فوکویاما») احتمالاً دیگر این را چنان که باید درک نمی‌کنند: مضامین آخرت‌شناختی «پایان تاریخ»، «پایان مارکسیسم»، «پایان فلسفه»، «پایان انسان»، «واپسین انسان» و مانند اینها در دهه ۱۹۵۰، یعنی چهل سال پیش، خوراک روزانه ما بود.ما این خوراک آخرالزمانی را هر روز می‌خوردیم، چنان که من آن را بعدها، در ۱۹۸۰، «لحن آخرالزمانی در فلسفه» نامیدم.»بنابراین اندیشیدن به پایان مارکسیسم یا ناکارآمدی مارکسیسم و جستجو برای بدیلی که در برابر لیبرالیسم مقاومت کند پیشینه‌ای طولانی‌تر از فروپاشی شوروی دارد.

یکی از سخنگویان عمده این هیجان سیاسی که لیبرال دموکراسی را پایان تاریخ می‌داند، فرانسیس فوکویاما بود که در کتاب «پایان تاریخ و واپسین انسان »(۱۹۹۲) به شرح نظرات خود در این خصوص پرداخت. فوکویاما اظهار می‌کند که با فروپاشی شوروی، لیبرال دموکراسی خود را به عنوان غایت تاریخ و جوامع انسانی تثبیت کرده است. شاید برخی ملت‌ها سرنوشت خود را در حکومت‌هایی غیرلیبرال همچون تئوکراسی یا دیکتاتوری نظامی جسته باشند اما این مسئله خللی در طرح جهانی فوکویاما ایجاد نمی‌کند. دریدا اظهار می‌کند که فوکویاما مجبور است بحث خود را در سطح اصول پیش ببرد و از برخی واقعیت‌های موجود صرف‌نظر کند. آن غایت تاریخی که فوکویاما از آن سخن می‌گوید، غایتی عقلانی و ذهنیست؛ به عبارت دیگر او مدعی می‌شود که انسان به لحاظ عقلانی نمی‌تواند جهانی بهتر از این را متصور شود.فوکویاما همچون هگل و مارکس اعتقاد دارد که روند تاریخ و تحولات بزرگ آن، بی‌پایان نیست بلکه یک غایت یا انتهای عقلانی دارد. در نگاه فوکویاما این غایت عقلانی، همان لیبرال دموکراسی است. با این حال دلایلی وجود دارد که در گفته او تردید کنیم؛ هم اکنون شواهدی که نشان می‌دهند لیبرال دموکراسی چندان هم موفق نبوده و با معضلات بزرگی دست به گریبان است، یکی و دو تا نیستند؛ به نظر می‌رسد نظم نوین جهانی به ده بلا دچار است: جنگ‌های اقتصادی جهانگیر، شکل‌های جدید بیکاری، گسترش بی‌خانمانی و فقر و تبعید و مهاجرت، معضل بدهی خارجی و پیامدهای آن، مرکزیت صنعت نظامی در پژوهش‌های علمی، اقتصاد و اجتماعی کردن کار، گسترش سلاح‌های هسته‌ای، جنگ‌های بین قومی، رشد مافیا و کارتل‌های مواد مخدر، وضعیت کنونی قانون بین‌الملل و نهادهای وابسته به آن.بنابراین وضع برای مدعیان لیبرالیسم چندان هم خوب به نظر نمی‌رسد!

دریدا معتقد است که اگرچه فوکویاما در مجموع شکست یا کم‌رنگ شدن آموزه مارکس را جشن می‌گیرد اما در بعضی مضامین و افکار با او اشتراک دارد. همانگونه که مارکس از یک طرح تاریخی غایت‌باور بهره می‌گرفت که به نابودی سلطه بورژوازی و پدید آمدن جامعه بی‌طبقه منتهی می‌شد، فوکویاما نیز مسیری برای تاریخ تصور می‌کند که به پیروزی لیبرالیسم منتهی می‌شود. هگل، مارکس و فوکویاما هر سه از یک طرح غایت‌محور سخن گفته و یک فلسفه آخرت‌شناختی را عرضه می‌کنند؛ البته فلسفه فوکویاما به هگل نزدیک‌تر است. هگل وعده یک دولت عقلانی لیبرال را می‌داد، همچنین برای ملل غیراروپایی و غیرمسیحی ارزش چندانی در غایت تاریخ قائل نبود (مانند فوکویاما آن زمان که از دولت‌های اسلامی که در لیبرال دموکراسی جذب نمی‌شوند به عنوان یک استثنای کوچک سخن می‌گوید).دریدا، روایت تاریخی فوکویاما را از فلسفه الکساندر کوژو نیز متاثر می‌داند و با لحنی طعنه‌آمیز او را به عنوان شاگرد جدی اما دیرآمده کوژو تلقی می‌کند.

سخن پایانی

دریدا از زبانی شاعرانه و زیبا بهره می‌گیرد؛ او وضعیت حال حاضر جهان را چنین توصیف می‌کند: «زمان از سامان خویش گسسته است. جهان بد پیش می‌رود. جهان فرسوده است، اما فرسودگی‌اش دیگر اهمیتی ندارد. کهن‌سال یا جوان- دیگر برای کسی اهمیتی ندارد. جهان بیش از یک سن ندارد. دیگر معیار سنجش را نداریم. دیگر این فرسودگی را درک نمی‌کنیم و دیگر آن را سنی واحد در روند تاریخ در نظر نمی‌گیریم. نه بالندگی است، نه بحران، نه حتی احتضار. چیزی دیگر است. آنچه در حال روی دادن است، برای خود سن و سال روی می‌دهد، ضربه‌ای است بر نظم غایت‌شناختی تاریخ. آنچه در حال آمدن است، آنجا که امر نابهنگام ظاهر می‌شود، برای خود زمان روی می‌دهد، اما نه به موقع. نابهنگام است. زمان از سامان خویش گسسته است. کلام تئاتر، کلام هملت در پیشگاه تئاتر جهان، تاریخ و سیاست. زمان از لولا درآمده است. همه چیز، بیش از همه خود زمان، نابسامان، ناعادلانه و ناسازگار می‌نماید. همانگونه که شاعر در آغاز تیمون آتنی می‌گوید (نمایشنامه مارکس، آیا چنین نیست؟) اوضاع جهان بسیار بد پیش می‌رود، به همان میزان که پا به سن می‌گذارد فرسوده می‌شود.» دریدا راجع به نویسندگان متعددی بحث می‌کند؛ از بلانشو و هایدگر تا والری و شکسپیر. ارجاعات به نمایشنامه هملت زیاد است، کتاب با نقل قولی از این نمایش آغاز شده («زمانه از سامان خود گسسته است») و با نقل قولی دیگر خاتمه می‌یابد («تو یک دانشوری؛ با او سخن بگو، هوراشیو»). دریدا مدعیست با اینکه هواداران لیبرالیسم، سقوط شوروری را در بوق و شیپور اعلام می‌کنند، مارکس هنوز نمرده است و اشباح او هنوز در اطراف ما پرسه می‌زنند.

اما میراث مارکس تنها در آن مفاهیم و شیوه‌هایی خلاصه نمی‌شود که کمونیسم شوروری به کار گرفت. دریدا ملحق کردن آکادمیک مارکس به فهرست فیلسوفان کلاسیک را به پرسش می‌گیرد؛ او معتقد است روند کنونی به این سمت می‌رود که پتانسیل انتقادی و عملی مارکس را سلب کرده و از وی تنها در مباحث دانشگاهی بهره گرفته شود. دریدا باور دارد که میراث مارکس همچنان به شکلی نامتعارف برای ما حاضر و زنده است. «میراث هرگز یک جا جمع نمی‌شود و با خودش یکی نیست. وحدت احتمالی آن در صورت وجود تنها می‌تواند فرمان به تایید دوباره از راه گزینش باشد. «باید» بدین معناست به باید پالوده و غربال و نقد کرد، باید از میان امکان‌های گوناگون متعددی که در فرمانی واحد نهفته‌اند سبک و سنگین و دسته‌بندی کرد. اگر قرائت‌پذیری یک میراثً بدیهی، طبیعی، شفاف، و تک‌معنا بود، اگر تفسیر را ضروری نمی‌کرد و در عین حال از آن سرپیچی نمی‌کرد، هرگز چیزی باقی نمی‌ماند که از این میراث به ارث ببریم، بلکه از آن همانطور تاثیر می‌پذیرفتیم که از عاملی طبیعی یا ژنتیکی. ما وارث رازی هستیم که می‌گوید: بخوان مرا، آیا اصلاً قادر به این کار هستی؟».

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

جستجو