به گزارش اکو رسانه ، به نقل از سرویس استانهای خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا) – مرجانه حسینزاده: سرزمین پهناور و پرقصه خراسان همواره در تار و پود تاریخ و اسطوره تنیده شده است. این خطه به عنوان یک گستره تاریخی و فرهنگی، خاستگاه بسیاری از افسانهها و اسطورههای کهن ایرانی است، وجود تمدنهای باستانی، فرهنگ غنی و تنوع قومی و مذهبی، این سرزمین را به بستری مناسب برای شکلگیری و تداوم روایات اسطورهای تبدیل کرده است. اینجا از دامنههای سر به فلک کشیده رشتهکوههای بینالود تا دشتهای پهناور و کویرهای خاموش، هر گوشهاش رازی و قصهای نهفته دارد.
این سرزمین، گویی دفتر خاطرات کهنی است که حماسهها و روایات بیشماری را در دل خود جای داده است. در این میان فردوسی توسی نیز با شاهنامه بیمانندش، نه تنها زبانپارسی را جاودانه ساخت، بلکه نقشی ابدی بر جغرافیای این سرزمین و تثبیت اسطورههای خراسانی زد. او با قلم سحرآمیزش در اثر سترگ خود، از شخصیتها، رویدادها و مکانهایی نامبرده که امروز نیز، پس از گذشت هزارهها، هنوز در خراسان هستند، نفس میکشند و نامشان بر زبان مردم جاری و ساری است، اشخاص، مکانها، رویدادها و داستانهایی نظیر اژدهای کشفرود، پیران ویسه، آخور رخش، قلعه فرود، کلات، چشمهسبز، کاخک، سیاهکوه، زیبد، گناباد و…
شاهنامه، صرفاً مجموعهای از داستانهای پهلوانی نیست، بلکه گنجینهای است از فرهنگ، تاریخ، و باورهای این سرزمین. فردوسی، با هنرمندی بینظیر، اسطوره و واقعیت را بایکدیگر درآمیخت، او در میان داستانهای شاهنامه از کوهها، دشتها، رودخانهها و شهرهایی در خراسان سخن گفته که بعضاً ریشه در واقعیت دارند و هنوز در حافظهجمعی مردم این دیار زندهاند و شاید در گذر زمان، هالهای از افسانه و رمز و راز آنها را فراگرفته است.
در این گزارش در پی یافتن ردپای یکی از این مکانها در جغرافیای امروز خراسان هستیم تا ببینیم یکی از این مکانهای افسانهای که هنوز نامش در میان مردم این سرزمین شنیده میشود، چقدر ریشه در واقعیت دارد و مابهازای واقعی آن چیست؟
گناباد؛ خواستگاه افسانهها و اساطیر
بر این اساس به دنبال اثر و سرنخی از قبر «پیرانویسه» و حماسیترین و طولانیترین جنگ شاهنامه یعنی «جنگ ۱۲ رخ» به «زیبد» میرویم، منطقهای در «گناباد»، شهری که همه آن را به قنات جهانی «قصبه» میشناسند اما خاستگاه افسانهها و اساطیر زیادی است و ۱۲ بار نام آن در شاهنامه فردوسی آمده است. مینورسکی، خاورشناس روسی درباره گناباد نوشته «نام گناباد در متون کهن جنابد، یا گناوه است. در خراسان، یک روستای گناباد در ولایت توس و یک شهر گناباد وجود دارد که همان گنابادِ جنگ دوازدهرخ است و برای حمله لشکر انبوه توران به داخل ایران محل مناسبی بوده است».
مردم زیبد درباره «پیرانه ویسه» چه میدانند؟
در شاهنامه، در ادامه کینخواهی ایرانیان از تورانیان به دنبالِ تراژدی سوگِ سیاوش، به جنگ دوازدهرخ میرسیم، جنگی که به تعبیر فردوسی در منطقهای به نام «زیبد» اتفاق میافتد، جایی از توابع گناباد در خراسانرضوی که صحنهای از نبردِ پردامنه و مفصل «دوازدهرخ» در آن رخ میدهد «چو گودرز نزدیک زیبد رسید…سران را زِ لشگر همی برگزید».
وقتی در میان یکی از راستهبازارهای زیبد، با بازاریان در مورد جنگ دوازدهرخ و قبر پیرانویسه، وزیر دانا و صلحطلبِ افراسیاب صحبت میکنیم، این اسمها برای تمام مردم زیبد آشناست، مردم زیبد و گناباد پیرانویسه را با اسم «پیرو» میشناسند و او را شبیه «بزرگمهر» فردی حکیم میبینند، حتی برخی به کوهِ «صفه پیرانویسه» میروند و فاتحهای برای او میخوانند. آنطور که بازاریان زیبد میگویند در قدیم مردم منطقه دهستان زیبد، الم صوفه پیر را ابزاری برای توسل جستن میدانستند، خانمها برای ادای نذری در ایوان صوفه پیر روضهخوانی داشتند و نذریهایی از قبیل آماچکماج پخش میکردند. آنها در پایان به الم، یا درختبنه، تاقوک یا انجیر در ایوان صوفه دستمال یا لتهای گره میزدند تا از خدای خود حاجت بگیرند.
نامهای مرتبط با شاهنامه در زیبد زنده است
مردم محلی با اعتقادی که به صوفه پیر داشتند پس از روضه و ادای نذری از آبی که از دل سنگهای صوفه از سقف آن بهصورت قطره قطره میچکید به نیت سلامتی در چشم خود میچکاندند. این سنت آبچکانی در چشم، کماکان ادامه دارد. در میان کند و کاوهایم در این شهر تاریخی که اشعار شاهنامه و عکسهای جنگ دوازدهرخ بر در و دیوار آن به چشم میخورد متوجه میشوم میدانی به نام «دوازده رخ» هم در این شهر نامگذاری شده و مردم محلی برخی دیگر از مناطق منطقه را با اسمهایی نظیرِ «سرپیوند» و «رزگاه» و «کوچه پیرو» که در ارتباط با شاهنامه هستند، میشناسند.
همینطور اینکه محافل شاهنامهخوانی و نقالی متفاوتی در این شهر در ایام سال برپاست. نام اقامتگاهی در نوقاب نیز به «دوازده رخ» نامگذاری شده که همه اینها مبین زندهبودن و جریان داشتنِ شاهنامه درمیان مردم این خطه است.
برگزاری «جشنواره حماسه دوازدهرخ»
وقتی با جواد عجم، دبیر انجمن میراث فرهنگی زیبد به گفتوگو نشستم، او گفت: از سال ۹۵ همزمان با روز گرامیداشت فردوسیِ بزرگ در زیبد «جشنواره حماسه دوازدهرخ» را برگزار میکنیم که شامل چند سخنرانی علمی، اجرای تئاتر، موسیقی و جشن است در سالهای اخیر هم این جشنواره با حضور مهمانانی از دیگر کشورها برگزار شده.
وی افزود: به این علت که حماسه ۱۲ رخ در این منطقه رخ داده و اسم زیبد ۱۲ بار و اسم گناباد ۱۱ بار در شاهنامه ذکر شده است مردم این منطقه به خوبی با این داستان و شخصیت پیرانویسه آشنایی دارند.
عجم با بیان اینکه دبیرخانه این جشنواربه دنبال ثبت ملی «جشنواره حماسه دوازدهرخ» است، گفت: امیدوارم این اتفاق هرچه زودتر بیفتد تا تمام مردم کشور بدانند همچنین جنگی در اینجا رخ داده است، مردم زیبد حتی محل دفن پیران ویسه را که در دخمهای قرار داد، به خوبی میشناسند، در زیبد از هرکسی چه پیر و چه جوان اگر بپرسید، پیرانِویسه و محل دفن او را میشناسند.
پس از گفتوگو با جواد عجم متوجه میشوم در حدود یک فرسخی زیبد روستایی به نام «درب صفه» وجود دارد که مردم به آن «درصوفه» میگویند، در این روستا یک پناهگاه طبیعی در میان کوههای صخرهای است که یک قلعه سنگی در آن وجود دارد و مردم معتقدند گورگاهِ «پیران ویسه» در آنجا قرار دارد. محلی به نام «تشله رستم» و قله شاهنشین هم در همین کوه قرار دارد.
حاج سلطان حسین تابنده گنابادی در کتاب «تاریخ و جغرافیای گناباد» نوشته یزدگرد سوم و همراهیانش یکبار از همین کوه و قله مرتفع و صعبالعبور شاهنشین به عنوان پناهگاه استفاده کرده بودند.
پیران اصالتاً ایرانیتبار و سغدیتبار بوده است
وقتی به دنبال این موضوع با مهدی سیدی فرخد پژوهشگر تاریخ و جغرافیای تاریخی در خصوص «پیرانِ ویسه» صحبت کردم، او گفت: پیران فرزندِ «ویسه» اصالتاً ترکتبار نبوده، پدر او ساکن شهر «ویسهگرد» بوده که الان این شهر در تاجیکستان و شرقِ شهر «دوشنبه» است، اجداد «پیران» اصالتاً «خُتنی» و ایرانیتبار و سُغدیتبار بودند.
نویسنده کتاب «فرهنگ جغرافیای تاریخی شاهنامه» تصریح کرد: به این علت که اجداد پیران، همسایه ترکها بودند، زبانشان ترکی شد و هویت نیمهایرانی و نیمهترکی پیدا کردند، یعنی «پیران» زبانش ترکی میشود اما دلش با ایران است، به همین خاطر است که او اینقدر در شاهنامه دل در گرو ایران دارد و مدام به دنبالِ صلح بین ایران و توران است و به همین دلیل مردم زیبد اینقدر به او احترام میگذارند.
وقتی بعد از چندساعت تحقیق و تفحص در شهر و گفتوگو با مردم مهماننواز زیبد با رجبعلی لبافخانیکی، چهره ماندگار میراثفرهنگی به گفتوگو مینشینم ابتدا از او در خصوص همین «پیران ویسه» میپرسم، شخصیتی که همه او را به عنوان وزیری تورانی اما صلحطلب میشناسیم که از در زمان مرگش در جنگ دوازدهرخ، هم کیخسرو و هم گودرز بسیار اندوهناک میشود. او صحبتهایش را با توضیحی در خصوص روستای «درب صوفه» آغاز کرد و در اینباره گفت: «درب صوفه» روستای کوچکی بر دامنه درهای در دل کوهی از سلسله کوهِ سیاه به نام کوه «تیز ماهی» واقع شده و نام و انتساب دربصوفه به «پیران ویسه» به این دلیل است که به استناد شاهنامه فردوسی پیران در دخمهای به خاک سپرده شده است و آن عارضه طبیعی دخمه مانند پدیدهای شبیه ایوان بزرگ طاقبستان است که به «ایوان صفه» یا «صوفه پیر» معروف است.
«دربصوفه» از پیشینهای اسطورهای برخوردار است
وی افزود: درب صوفه عارضهای جذاب برای گردشگران است زیرا در درهای سرسبز و پر آب واقع شده و از پیشینهای افسانهای و اسطورهای برخوردار است. برخی آن را زیستگاه و حتی آرامگاه یزدگرد سوم ساسانی هم پنداشتهاند، برخی از آن به عنوان محرابهای مهری یا معبد ناهید نام بردهاند اما عمدتاً آن را «آرامگاه پیران ویسه» دانستهاند.
این پژوهشگر گفت: پیران ویسه که فرمانده تورانیان بود، بعد از نبرد تن به تنِ ۱۱ پهلوان ایرانی با ۱۱ پهلوان تورانی و پیروزی ایرانیان، با گودرز مبارزه کرد و کشته شد. اما از آنجا که پیران، مردی اندیشمند و با تدبیر بود با اینکه فرمانده تورانیان بود، در نزد ایرانیان محترم و معزز بود و کیخسرو دستور داد او را با عزت و احترام به شیوه ایرانیان در تابوت زرین به دخمه سپارند.
۴ مکان به عنوان قبر پیرانویسه شناخته میشود
نویسنده کتاب «گناباد، خاستگاه حماسههای کهن» نیز بیان کرد: شخصیت قابل احترام پیرانِویسه موجب شد که چهار موضع در نقاط مختلف براکوه به عنوان آرامگاه پیران ویسه مورد تکریم و تعظیم قرار گیرند. «درب صوفه در زیبد»، «صورت قبری در شبستان مسجد بالای خانیک»، «آرامگاهی بر فراز کوهی در ایزو» و «صورت قبری در مدرسه سعد سلمان در کاخک».
لباف خانیکی اظهار کرد: هر چهار مکان به «قبر پیرو» معروف و جنبه زیارتی و حتی حاجتخواهی دارند و این امر نتیجه و بازتاب خردمندی است حتی اگر «دشمن دانا» باشد.
نویسنده کتاب «گناباد، خاستگاه حماسههای کهن» افزود: پیران چنان بزرگمردی بود که بعد از مرگش ایرانیان و تورانیان گمان بردند که کار افراسیاب ساخته است و بعد از پیران، توان و مجال دستدرازی به ایران را نخواهد داشت و چنان هم شد. اما خاطره جوانمردیها، رشادتها و ایراندوستیهای او کیخسرو را برانگیخت تا برایش مراسم باشکوه تدفین برگزار کند.
این چهره ماندگار میراثفرهنگی گفت: او ایرانیان و بهخصوص گنابادیها را تحت تاثیر قرار داد، لذا پس از مرگش وجههِ این وزیر دانا در میان مردم منطقه به عنوان شخصیتی دوستداشتنی و قابل احترام باقی ماند به گونهای که در نقاط مختلف براکوه و مشرف بر آوردگاه جنگ دوازدهرخ، مکانهایی به آرامگاه پیران ویسه نسبت داده شد و آرامگاههای منتسب به این شخصیت اسطورهای مورد توجه و التجای مردمِ دوستدار راستی و درستی قرار گرفته، اگر چه در صف دشمنان باشد.
وی با اشاره به نامجای «زیبد» که بارها در شاهنامه فردوسی آمده، گفت: این نامجای، از حافظه تاریخی و اسطورهای پربار و افتخارآمیزی برخوردار است زیرا یکی از حماسیترین و عزتمندانهترین نبردهای شاهنامه یعنی همین «دوازده رخ» به ابتکار و درایت فردوسی بزرگ در دشتی گسترده بر دامنه کوه سیاه میان زیبد و گناباد اتفاق افتاده و پس از آنکه گودرز سپاه ایران را در زیبد آراسته، فرماندهان و پهلوانان را برای نبردی سرنوشتساز و شرافتمندانه برگزیده است:
چو گودرز نزدیک زیبد رسید
سران را ز لشکر همی بر گزید
رجبعلی لباف خانیکی بیان کرد: گودرز لشکری آماده رزمِ ایران را از زیبد به سمت لشکر توران به فرماندهی پیران ویسه به سمت کوهِ گناباد گسیل داشت:
چو دانست گودرز کآمد سپاه
بزد کوس و آمد ز زیبد به راه
وی ادامه داد: در پهندشت گناباد جنگ آغاز میشود جنگ دوازده رخ که یکی ازطولانیترین داستانهای شاهنامه را به خود اختصاص داده، از این رو اهمیت ویژه داشته که پس از شکست ایرانیان در «جنگ پشنگ»، پیروزی در جنگ دوازده رخ برای آنها اعاده حیثیت کرده و در پی پیروزی درخشانِ ایرانیان، در مقابل تورانیان مصونیت ایجاد کرده و فداکاری، میهندوستی و جوانمردی را به نیکوترین وجه به نمایش گذاشته است.
بقایای رویدادها و وقایع تاریخی زیبد هنوز موجود است
این نویسنده و پژوهشگر خراسانی با بیان اینکه زیبد در عرصه تاریخ صحنه وقایعی بزرگ بوده که آثار و بقایای آن هنوز موجود است، گفت: اهمیت زیبد تنها مرهون موقعیت جغرافیایی آن نیست بلکه بیشتر به لحاظ سبقه فرهنگی و اسطورهای، این خطه بخش خاصی از خاک پاک میهن است. تمام جنگ «دوازده رخ» که در این منطقه روی داده عرصه مذاکره و گفتوگو است اگر جنگی هم هست برای صلح است بنای این رویداد در شاهنامه رعایت حقوق بشر در هنگامه جنگ است چراکه کسی نباید آسیب ببیند. در شاهنامه گفتوگو برتر از نبرد است به همین علت همین، دو تیم از ایران و توران برگزیده میشوند تا یک به یک مبارزه کنند و «پیرانِ» خردمند میپذیرد که تیم بازنده در این مسابقه خود را بازنده بداند.
رجبعلی لباف خانیکی گفت: در قلمرو اسطوره، آوردگاه جنگ «دوازده رخ» چنان مهم است که کیخسرو را به زیبد، مقر فرماندهی گودرز آورد و او یک هفته در زیبد بماند و پهلوانان پیروز ایرانی را بنواخت.
وی افزود: جنگ درازدامنِ دوازده رخ بیان شجاعتها، جوانمردیها، استقلالطلبی و میهندوستی بوده و کیخسرو در آوردگاه دوازده رخ از «دشمن دانا» یعنی «پیران ویسه» فرمانده تورانی که با پیشنهاد جنگ تن به تن پهلوانان ایرانی با رزمندگان تورانی، از خونریزی بسیار پیشگیری کرد تجلیل کرد و دستور داد جسدش را در تابوت زرین به رسم پارسیان با احترام در دخمهای سپارند.
این باستانشناس، زیبد و گناباد را به منزله پیمانههای قصههای شاهنامه دانست و گفت: این دو شهر که بستر این جنگ بزرگ هستند، دانههای پر مغز و مشحون از دلاوریها، میهندوستیها، خردورزیها و جانفشانیهای بسیاری دارند و همان خوی و خصلتها، عنصر ایرانی را شکل دادهاند و آن را در میان ملتها برجسته کردهاند. صحنهآرایی این جنگ به قدری دقیق و منطبق بر عارضههای جغرافیایی منطقه است که گویی شاعر حماسهسرای ایران بر قلّه کوه سیاه ایستاد و با نظاره دشت گناباد صحنه نبرد را ترسیم کرده است.
وی افزود: تردیدی وجود ندارد که صحنه وقوع نبرد دوازده رخ از نگاه فردوسی همان دشت گناباد بوده است و احتمالاً به اعتبار توصیف دقیق فردوسی است که ابن خلف تبریزی نیز نوشته است «کنابد نام جایی و مقامی است و در آنجا کوهی است که گودرز سرلشکر کیخسرو آنجا فرود آمده بود و در آنجا بیژن دو سه برادر پیران را به چند مصاف کشت».
گناباد میتواند پایتخت حماسی شاهنامه ایران لقب بگیرد
لباف خانیکی در ادامه افزود: در عرصه تاریخ، بیابان گناباد بستر نخستین قنات جهان در حدود ۲۵۰۰ سال پیش و خاستگاه اولیه تمدن قناتی بوده است. گناباد با داشتن این قنات افسانهای و صدها قنات دیگر، مقبره پیرانویسه و محل جنگ دوازدهرخ، میتواند پایتخت حماسی شاهنامه ایران لقب بگیرد و موجب رونق گردشگری برای خراسان و ایران شود.
نویسنده کتاب «اسناد تصویری کلات نادری و سرخس» تاکید کرد: گناباد تنها یک منقطه نیست، عرصه تجلی اسطورهها و به ویژه اسطوره نبرد شجاعانه و سرنوشتساز «دوازده رخ» است. این شهر از گذشتههای دور جغرافیانویسان و پژوهشگران را بر آن داشته که ایجاد آن شهر را به شخصیتهای اسطورهای نسبت دهند و برخی مکانهای جغرافیایی گناباد را صحنه پیکارهای اسطورهای پندارند. از میان روایات و حکایاتی که در گذشتههای دور به گناباد نسبت داده شده، به جرأت میتوان گفت که صحنه وقوع جنگ دوازدهرخ در اندیشه فردوسی بیابان گناباد بوده است اما افسانهها و روایات مرتبط با شخصیتهای شاهنامه در گناباد و بسیاری از نامجایهای این شهرستان دیرینگی این خطه را یادآوری میکند.
وی اظهار کرد: رویداد اسطورهای دوازدهرخ در گناباد حماسهای بود که از سویی به حفظ کیان ایرانیان انجامیده و از سوی دیگر شفقت و جوانمردی را به بهترین شکل به نمایش گذاشته و این امر علاوه بر خصلت و ماهیت فردوسی بزرگ که همواره نیکوییها را ستوده، از منش بومیان و ساکنان این دیار نیز ریشه گرفته و مبین این واقعیت است که ساکنان کوه و دشت گناباد همواره حماسهساز و پاسدار ارزشهای پسندیده و مدافع مرزهای ایران زمین بودهاند.