به گزارش اکو رسانه ، به نقل از سرویس هنر خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا) – بهاره گلپرور؛ شاید رومن گاری را بتوان جزو آن دسته از نویسندگانی دانست که هر کدام آثارش میتوانند موضوع یک اثر سینمایی باشند.
از «زندگی در پیش رو» و «خداحافظ گاری کوپر» گرفته تا «لیدی ال» و «سگ سفید» خبر از تجربیات متنوع زندگی او میدهد که از کودکی در اثر جنگ و مهاجرت و سفرهای متعدد بدست آورد. شاید همین عوامل باعث شده بود داستانهایش رنگ و بوی واقعیت بگیرند و تا این اندازه بر مخاطب تاثیرگذار باشد.
رومن گاری در به کارگیری همزمان طنز و تراژدی برای مسائل جدی خبره بود. شخصیتهای قصههای او اغلب پیچیده، آسیبپذیر و واقعی هستند. حتی شخصیتهای منفی داستان نیز دارای عواطف و انگیزههای انسانی هستند و مخاطب با آن همذاتپنداری میکند. او در داستانهایش رد پایی از جنگ، مهاجرت، هویت، عشق و اخلاق دارد که با زبانی ساده اما قدرتمند، احساسات عمیق و روایتها را بیان میکند و مخاطب را به فکر وا میدارد؛ به طوری که حتی مخاطب جهانی نیز فراتر از مسائل محلی و فرهنگی با متن داستان ارتباط میگیرد.
رومن گاری در جنگ جهانی دوم خلبان و افسر در ارتش فرانسه بود. گفته میشود که زندگی پر از حادثه و مشکلات شخصی مثل تنهایی و روابط انسانی پیچیده برای رومن گاری نه تنها سرگرمی بلکه ضرورتی برای بیان احساسات و افکار است. به نظر میرسد او نوشتن را راهی برای فرار از واقعیت و همزمان روبرو شدن با آن میدانست و هر سخن کز دل برآید لاجرم بر دل نشیند!
گاری نوشتن نخستین رمانش یعنی «تربیت اروپایی» را در حالی آغاز کرد که در ارتش فرانسه مشغول بود و برای همین داستان در همان سال جایزه منتقدین در فرانسه را دریافت کرد. پس از آن گویا استفاده از نام مستعار برای او آزادی بیشتری به همراه داشت و استفاده از نام «امیل آژار» در داستان «زندگی در پیش رو» به او این امکان را داد که برای نخستین بار یک نفر دو بار جایزه گنکور را از آن خود کند.
اما رمان های رومن گاری از زاویه دید سینمایی چه ویژگی داشت که گاهی دو بار موضوع فیلم سینمایی قرار میگیرد؟ شاید یکی از دلایلش حضور شخصیتهایی قوی و به یاد ماندنی و چند لایه در داستان بود، شخصیت هایی که نه بد و نه خوب مطلقند. مثلاً در داستان «زندگی در پیش رو» مادام روزا یا مادر رومن در «میعاد در سپیدهدم» از جمله شخصیتهایی هستند که حضورشان در قاب سینما به شدت تاثیرگذار است. کاراکترهایی که حتی با وجود ضعف ها و خطاهایشان به دل مخاطب مینشیند.
اشاره به تضادها و کشمکش ها مثل عشق در برابر مرگ، امید در برابر ناامیدی نیز از مواردی است که برای سینما جذابیت نمایشی دارد. به علاوه رومن گاری به عنوان یک خلبان و دیپلمات دنیا را دیده بود و در توصیف مکان ها و صحنه ها تبحر پیدا کرده بود. روایت های پر تصویر به راحتی می توانند تبدیل به تصویر سینمایی شوند. همچنین این رمان ها دارای موضوعاتی همه فهم و جهان شمول است؛ موضوعاتی نظیر عشق، امید، تنهایی، فقر و… که در سراسر جهان قابل درک است. ساختار روایی جذاب و پر کشش نیز برای اقتباس سینمایی ایدهآل است.
لیدی ال
این فیلم در سال ۱۹۶۵ به کارگردانی و نویسندگی پیتر استینوف با بازی پل نیومن و سوفیا لورن ساخته شد. «لیدی ال» داستان بانوی پیری است که از اشراف و بزرگان انگلستان به شمار میرود و هر کدام از بچهها و نوههایش در جایی از کشور منصبی دارند؛ اما به نظر میرسد که به تمامی این داشتهها بیاعتناست و تنها چیزی که به آن توجه نشان میدهد، عمارت کلاهفرنگی است و جز او کسی حق ندارد به ندارد به آنجا پا بگذارد. البته پایان داستان در فیلم با پایان کتاب متفاوت است؛ داستان در فیلم به شکلی طنزآلود و ملایمتر و در کتاب با لحنی تیرهتر و هشدارآمیز تمام میشود.
در این داستان نیز حضور شخصیت زنی قوی و پیچیده که از دستفروشی و فقر به خاندان اشرافی میرسد قابل توجه است. با این حال نقدهایی هم داشت و عدهای این فیلم را در انتقال عمق رمان ناکام دانستهاند.
در ایران نیز نخستین بار ترجمه این کتاب در سال ۱۳۶۳ توسط مهدی غبرایی انجام گرفت و در انتشارات نیلوفر به چاپ رسید.
میعاد در سپیده دم
دو نسخه سینمایی از این این رمان ساخته شده است که نسخه اول در سال ۱۹۷۰ به کارگردانی جول داسین است. این داستان ماجرای زندگی خود رومن گاری از دوران کودکی در لیتوانی و پس از آن مهاجرت به فرانسه است و تلاشهای مادری که با عشق فرزندش را به آیندهای بزرگ سوق میدهد را به تصویر میکشد.
فیلمبرداری این نسخه در پاریس و شوروی سابق انجام شد. بسیاری از منتقدان نقش مادر را در این فیلم ستودند اما خود فیلم را درگیرکننده و متقاعدکننده نداستند. برخی احساسی بیش از حد و مایل به ملودرام بودن را از نقاط ضعف این فیلم میدانند.
نسخه دیگر این فیلم در سال ۲۰۱۷ به کارگردانی اریک باربیه، محصول مشترک بلژیک و فرانسه بود. در این نسخه هم شخصیت جسورانه و قدرتمند شخصیت مادر به خوبی به تصویر کشیده میشود. برخی نقدها به این فیلم بر سرعت بیش از حد روایت اشاره دارند و آن را تا حد یک مینی سریال تراکم یافته میدانند؛ با این حال ارزش بصری و تصویری فیلم مورد توجه قرار گرفته است.
خداحافظ گاری کوپر
این فیلم که در زبان انگلیسی با عنوان The Ski Bum شناخته می شود، در سال ۱۹۷۱ به کارگردانی بروس دی کلارک ساخته شد. فیلم در فضای دهه ۷۰ آمریکا و با تمی ضدفرهنگ، فضای ملودرام و طنز تلخ و شبه رویاگونهای ایجاد کرده است که با جلوههای صوتی و تصویری ترکیب میشود. با این حال جنبهای شبه سایکو در فضای فیلم به ویژه در نمایش تضاد بین سبک زندگی آزاد شخصیت اصلی داستان و جامعه سرمایهداری اطرافش دیده میشود. روایت مبهم، ساختار روایی گسسته و فضای ضدفرهنگ باعث سردرگمی مخاطب میشود. همچنین منتقدان فیلم معتقدند که تغییرات این فیلم نسبت به رمان بیشتر به ضرر فیلم بوده و داستان ضعیف است ولی از بازی خوب بازیگران نمیشود گذشت. با این حال فاصله زیادی با عمق و فلسفه رمان دارد.
زندگی در پیشرو
از این رمان رومن گاری نیز دو نسخه سینمایی ساخته شد. نسخه اول محصول ۱۹۷۷ به کارگردانی مشه میزرایی است. فیلم روایتگر زندگی مادام روزا، زنی یهودی و بازمانده از هولوکاست است که در محلهای در پاریس از کودکان بی سرپرست نگهداری میکند. رابطه میان او و پسربچه الجزایری به نام مومو فیلم را شکل میدهد. این فیلم برنده جایزه اسکار بهترین فیلم زبان خارجی در سال ۱۹۷۸ شد و سیمون سینوره، بازیگر نقش مادام روزا برنده سزار بهترین بازیگر زن در همان سال شد.
منتقدان درباره این فیلم معتقد بودند که در دورانی که تعصبات نژادی افزایش یافته بود، این فیلم نور امیدی است. همچنین بازی شخصیت زن فیلم را بسیار ستودند و گفتند «مادام روزا قلب فیلم است». با این حال برخی از منتقدان از ریتم کند و تصویربرداری آن گلایه کردند و معتقدند که فیلم حس و حال زنده و شاد کتاب را منتقل نمیکند.
نسخه دیگری از این فیلم در سال ۲۰۲۰ به کارگردانی ادواردو پونتی، پسر سوفیا لورن ساخته شد. در این نسخه سوفیا لورن در نقش مادام روزا ظاهر شده و حضور او در این فیلم، بازگشتی بعد از حدود یک دهه به سینما است. همچنین بابک کریمی، بازیگر ایرانی نیز در این فیلم حضور دارد. این فیلم داستانی مشابه نسخه ۱۹۷۷ را روایت میکند اما با حال و هوای امروز. این بار قصه در بندر باری در ایتالیا جریان دارد و نه پاریس. این فیلم برنده جایزه اسکار بهترین ترانه اورجینال شد. این فیلم در شبکه نتفلیکس پخش جهانی شد و مورد استقبال قرار گرفت. این نسخه رنگ و بوی شاعرانهتر و تصویربرداری مدرنتر و موسیقی پررنگتری دارد.
clair de femme
این رمان از رومن گاری که در فارسی «نور زنانه» ترجمه میشود و در نام انگلیسی از کلمه womanlight استفاده شده است. فیلمی با همین نام ساخته کوستا گاوراس در سال ۱۹۷۹ است و روایتگر دو غریبه است که در جریان یک شب طولانی از مصائب و دردهای مشترکشان برای هم میگویند. این فیلم محصول مشترک فرانسه، ایتالیا و آلمان غربی است. از بازی دو کاراکتر اصلی در این فیلم بسیار تحسین شده است، به ویژه رومی اشنایدر، بازیگر نقش مرد فیلم را در اوج هنرش میدانند. فیلم نمونهای از ملودرام است؛ جایی که درد و امید کنار هم قرار میگیرند و سبک کارگردانی رنگ و بوی انسانی و شهودی به فیلم میدهد. برخی منتقدان فیلم را پر از سکوت تامل برانگیز میدانند که ممکن است برای برخی از مخاطبان کند و سنگین باشد. به طور کلی تجربه این فیلم احساسی و روانشناسانه است و گویا میان غم و امید فرو رفته است. تمرکز فیلم بر سوگ و همدلی انسانی است و بازی خوب بازیگران آن فیلم را تبدیل به تجربه ای تامل برانگیز کرده است.
ریشههای آسمان
این فیلم ساخته جان هیوستون در سال ۱۹۵۸ است که از رمان «ریشه های آسمان» رومن گاری اقتباس شده است. فیلم یک درام ماجراجویانه و زیست محیطی است که در آفریقای مرکزی میگذرد و به مبارزه برای حفظ فیلم ها از انقراض میپردازد. در این فیلم یک فعال محیط زیستی تلاش می کند تا فیل ها را از انقراض نجات دهد و آنها را تبدیل به نمادی از آزادی بشریت کند.
این فیلم یکی از نخستین آثار هالیوود بود که مستقیماً به مسئله حفاظت از حیوانات و محیط زیست پرداخت. فیلمبرداری آن در مناظر آفریقایی باعث شده فیلم جلوه ای حماسی و شاعرانه پیدا کند. رومن گاری نیز در همکاری با نویسنده فیلم تلاش کرد روح فلسفی و انسان گرای رمان را در فیلم حفظ کند.
سگ سفید
از این اثر رومن گاری نیز دو اقتباس سینمایی وجود دارد. نسخه اول در سال ۱۹۸۲ به کارگردانی ساموئل فولرو یکی از آثار جنجالی و تاثیرگذار در سیمای آمریکاست که به مسئله نژادپرستی و چگونگی انتقال آن از انسان به حیوان میپردازد. سگ با سیاه پوستان رفتار خشونت آمیزی دارد و در فیلم نمادی از نژادپرستی است، تلاش بازیگر زن جوان برای اصلاح رفتار سگ نشان دهنده این است که آیا نژادپرستی در جامعه قابل درمان است و آیا میتوان رفتارهای آموخته شده نژادپرستی را تغییر داد؟
کارگردان در این فیلم با استفاده از نماهای نزدیک و خشونت های بصری تاثیرگذاری فیلم را افزایش داده است. همچنین موسیقی متن فیلم که توسط انیو موریکونه ساخته شده است به خوبی با فضای تنشزای فیلم هماهنگ است. فیلم در زمان اکران با واکنش های متفاوتی روبرو شد. برخی منتقدان از جسارت فیلم در پرداختن به موضوع نژادپرستی تقدیر کردند و برخی آن را ترویج دهنده نژادپرستی دانستند. به همین دلیل اکران آن در آمریکا با تأخیر مواجه شد و نهایتاً در سال ۲۰۰۸ به صورت نسخه کامل منتشر شد.
جدیدترین و دیگر نسخه این فیلم مربوط به سال ۲۰۲۲ است که توسط کارگردان کانادایی آنا ایز باربو لاوالت ساخته شده است. این نسخه نسبت به نسخه پیشین، به متن رمان پایبندتر است و بر روابط انسانی و چالش های اخلاقی تمرکز دارد. نسخه ۱۹۸۲ به سبک سینمای ساموئل فولر و با تمرکز بر درام و وحشت ساخته شده بود ولی نسخه جدیدتر به درام انسانی و روانشناختی میپردازد.