به گزارش اکو رسانه ، به نقل از خبرنگار خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا)، اخیراً مجموعهای شامل ۱۲۰ نامه که فرانتس کافکا، نویسنده برجسته چک، به خواهر خود اوتلا نوشته در قالب کتابی با ترجمه ناصر غیاثی توسط نشر نو عرضه شده است. اوتلا کوچکترین خواهر کافکا بود و کافکا با او رابطهای بسیار صمیمانه داشت. این نامهها بین سالهای ۱۹۰۹ تا چند روز قبل از مرگ کافکا نوشته شده و چهره یک برادر مهربان و بذلهگو را در آنها شاهدیم.
انتشار «فرانتس کافکا؛ نامهها به اوتلا و خانواده» بهانهای شد تا در گفتوگو با ناصر غیاثی، مترجم این اثر، به بررسی حضور پنهان شخصیت و اندیشه و دنیای داستانی کافکا در متن نامههایش بپردازیم.
از کافکا قبلاً ترجمه نامههای او را به نامزدش فلیسه باوئر خواندهایم. به نظرتان در نامههای کافکا به اوتلا چه وجه و یا وجوهی از شخصیت کافکا را میتوانیم ببینیم که در نامههایش به فلیسه پنهان است؟
اوتلا یکی از سه خواهر کافکا بود که سالهای سال با او و در خانۀ پدری زندگی میکرد. کافکا شدیداً به او علاقهمند بود و اوتلا هم در مقابل عاشق این تنها برادرش؛ فلیسه باوئر، نامزد کافکا، دور بود و در برلین زندگی میکرد. کافکا در یک بازه زمانی تقریباً پنج ساله (از ۱۹۱۲ تا ۱۹۱۷) بیش از ۵۰۰ نامه به او نوشته بود که طبیعتاً من تمام این نامهها را از بر نیستم و داوری من چندان دقیق نخواهد بود اما بر اساس آنچه در ذهنم مانده تنها میتوانم تصویری کلی از محتوای این نامهها به دست بدهم و آن اینکه کافکا مدام زندگی و دنیای خودش را برای همسر آینده توضیح میداد یا به کیفیت رابطهاش با او میپرداخت. اما تمام نامهها و کارت پستالهای کافکا به اوتلا مربوط به زمانی است که کافکا یا در سفر (اعم از کاری یا تفریحی) بود و یا به مکانهای مختلفی برای تمدد اعصاب میرفت. کافکا در یک بازه زمانی پانزدهساله (از ۱۹۰۹ تا ۱۹۲۴) حدود ۱۲۰ نامه و کارت پستال به خواهرش اوتلا نوشت که مضمون اغلب آنها حول مسائل خانواده یا امور خصوصی اوتلا و کافکا بود. گذشته از اینها طبعاً رابطه هر فرد با نامزدش از کیفیت دیگری برخوردار است غیر از رابطه با خواهر خودش، آن هم خواهری که با جان و دل دوستش دارد. از این رو در نامههای کافکا به اوتلا صمیمتی میبینیم غیر از آن صمیمیت با فلیسه و با برادری سر و کار داریم که گاه با خواهرش درد دل، گاه او را راهنمایی و جایجای از عصیان این خواهر در برابر پدر حمایت میکند. در نامههای کافکا به فلیسه اما با نویسندهای روبهرو هستیم که در تلاش است از خود تصویری حقیقی به همسر آیندهاش نشان دهد.
آیا از طریق نامههای کافکا به اوتلا میتوان به وجوهی از جهان کافکای نویسنده و داستانهای او هم راه یافت؟ آیا در این نامهها به نکته ای درباره کافکا برخوردید که برای خودتان کشف تازهای راجع به او و آثارش باشد؟
در نامههای کافکا به خواهرش از ادبیات و یا به طور ویژه از کارهای ادبی کافکا سخنی در میان نیست. من در این نامهها کشف تازهای نکردم اما بار دیگر دریافتم که آن تصویر رایج از کافکا که او را فردی اخمو و جدی و مأیوس نشان میدهد تصویری کاملاً منطبق با حقیقت نیست. کافی است شوخیهای کافکا با خواهر یا شوهر همین خواهر را در نامهها به یاد بیاوریم.
وقتی صحبت از نامهنگاری کافکا با خواهرش به میان میآید آدم بیاختیار یاد داستان «مسخ» و نوع رابطه گرگور زامزا در این داستان با خواهرش میافتد. آیا میتوان بازتابی از رابطه کافکا و خواهرانش از جمله اوتلا را در مسخ دید؟
شاید بتوان مهر نخستین خواهر زامزا در «مسخ» را کمابیش همتراز مهر همیشگی اوتلا به فرانتس دانست. از طریق نامههای کافکا به اوتلا شاهد تلاشهای پیگیرانه اوتلا مثلاً برای به تصویب رساندن مرخصیهای استعلاجی کافکا هستیم. اوتلا اصولاً به فکر رفاه برادر بود؛ از آن جمله است اجاره دو خانه در پراگ برای فرانتس تا او بتواند شبها با فراغ بال و به دور از مزاحمتهای داخل خانه به نوشتن بپردازد.
از لابهلای صحبتهای روزمره در نامههای کافکا جابهجا اضطراب و رنج و بیماری و بیخوابی او و ترسها و دلواپسیهایش را میبینیم. در یکی از نامهها میگوید: «یورش تمام آن ترسهایی که دارم و در تاریخ جهان هیچ ارتشی به بزرگیشان نیست». قبول دارید که چنین جملاتی طنینی از داستانهای کافکا را در خود دارند؟
بیتردید. ترسهای کافکا را میتوان ذیل سه یا چهار مورد برشمرد شامل بیرون آمدن از زیر یوغ پدر مستبد، استعفا از شرکت بیمهای که کافکا در اواخر خدمتش تا حد معاون مدیر کل پیش رفته بود، فرار از ازدواج که از منظر کافکا مانع بزرگی در راه نوشتن او بود و سرانجام به قول خودش رهایی از زندان پراگ که در نامههای کافکا به اوتلا این ترسها جایجای، خود را نشان میدهند.
در مقدمهتان بر ترجمه فارسی کتاب به غلطهای نگارشی نامهها اشاره کردهاید و سعیتان در حفظ طرز نگارش نامهها در فارسی. ممکن است قدری راجع به چالشهای ترجمه این نامهها صحبت کنید؟
هنگام ترجمه این نامهها با چالشی که بتوان آن را چالش نامید، مواجه نبودم. مگر اینکه مدام باید به خودم یادآوری میکردم که لحن صمیمانه نامهها را باید در ترجمه آنها بازتاب بدهم. چالش دیگر جملههای طولانی و تودرتوی کافکا و عدم توجه او به علایم سجاوندی بود که در زبان آلمانی باید آنها را بسیار دقیق به کار برد چون در غیر این صورت ممکن است جمله نامفهوم به نظر برسد و آخرینش که شاید نشود آن را چالش خواند یافتن تلفظ دقیق اسامی غیرآلمانی و عمدتاً چکی بود.
به جز این کتاب نامههای دیگری را هم از کافکا ترجمه کردهاید. آیا کارهای غیرداستانی دیگری از کافکا هست که بخواهید سراغ شان بروید؟
بله، اگر عمر و فرصتی باقی بماند یکی از آرزوهای من ترجمه یادداشتهای روزانه کافکا و نامههایش به فلیسه باوئر و ملیهنا، یکی از زنان زندگی کافکا، همراه با ارجاعات و تحشیهها و توضیحات است.
آشناییتان با آثار کافکا به چه دورهای برمیگردد؟
برادرم، زندهیاد محمدتقی غیاثی، زمانی که برای ادامه تحصیل به تهران و سپس به فرانسه رفته بود، کتابخانه کوچکی از خودش در خانه پدری گذاشته بود که من در دوران کودکی و نوجوانی از کتابها و مجلههای فراوان آن کتابخانه بهرهها بردم، گرچه طبیعتاً چیز زیادی از خواندن آنها دستگیرم نمیشد اما چون مثل امروز ولع خواندن داشتم، هر چه از آن کتابخانه به دستم میرسید، میخواندم. به خوبی به یاد دارم که از جمله آن کتابها «پیام کافکا» بود. بنابراین من هم مثل بسیاری دیگر از ایرانیها از طریق صادق هدایت و ترجمه او از چند داستان کافکا با کافکا آشنا شدم.
میشود از دلیل علاقهتان به او بگویید؟
دلبستگی من به کافکا بیش از آنکه معطوف به آثار او باشد، به شخصیت و زندگی اوست. این علاقه طبعاً بعد از مطالعه آثار کافکا به وجود آمد بهویژه از زمانی که توانستم آثار کافکا را به زبان اصلی یعنی آلمانی بخوانم. شاید، این علاقه به این دلیل بوده که من هم از این نظر که همیشه و هر جا بودم غریبه بودم، گیلکزبان و اطرافی و شهرستانی و خارجی بودم، به نوعی در اقلیت قرار داشتم، چنانکه کافکا در پراگ ِ مسیحی ِ چکزبان، یک یهودی آلمانیزبان بود. اما مایلم با این وجود این را اضافه کنم که برای خود من هم علت این علاقه چندان روشن نیست.
حالا که آثار کافکا را میخوانید نگاهتان به این آثار نسبت به گذشته چه تغییری کرده است؟
در روزگار جوانی من ترجمههای مقبولی از آثار کافکا در دست نبود غیر از ترجمه «پزشک دهکده» و «گفتگو با کافکا» نوشته گوستاو یانوش با ترجمه زندهیاد فرامرز بهزاد. امروز هم گذشته از ترجمه علیاصغر حداد از داستانهای کوتاه کافکا و ترجمه علی عبداللهی از رمان «آمریکا»، ترجمههای متعددِ دو رمان دیگر او و نیز ترجمه نامهها یا «یادداشتهای روزانه» کافکا یا نامههای او به فلیسه نیاز مبرم به یک ترجمه دقیق و قابل فهم دارند. آنچه که پس از یادگرفتن زبان آلمانی و در نتیجه داشتنِ بختِ خواندن یادداشتهای روزانه و نامههای کافکا به زبان اصلی در نگاهم به کافکا و جهان او تغییر یافت این بود که کافکا فقط یک آدم مأیوسِ تلخِ بدبین نبود. با طنز کافکا یا همان که آن را کافکائسک – گروتسک (یا آن گونه که این واژه را به زیبایی به گریهخند ترجمه کردهاند) میخوانند آشنا شدم. ماکس برود، دوست صمیمیِ سالیان کافکا در کتابش «فرانتس کافکا» نوشته است موقعی که کافکا بخشهایی از رمان «محاکمه» را برای جمعی از دوستانش میخواند، بلندبلند میخندید به گونهای که گاه از فرط خنده از خواندن بازمیماند.
آیا در نوشتههای خودتان هم از کافکا متاثر بودهاید؟
خیر. شخصیت، زندگی، جهان و جهانبینی کافکا اساساً با شخصیت، زندگی، جهان و جهانبینی من تفاوت دارد و از آنجا که این مجموعه در آثار شخص هم بازتاب مییابد، آنچه کافکا نوشته با آنچه که من نوشتهام تفاوت ماهوی دارد. بماند که قیاس کافکا با من قیاسی به کل معالفارق است. من کجا و این غول زیبای ادبیات جهان کجا؟
چه کار تازهای در دست ترجمه دارید؟
دور دوم ترجمه گزینگویههای کافکا را چند روز پیش تمام کردهام. این کتاب را راینر شتاخ، کافکاپژوه و کافکاشناس شهیر آلمانی منتشر کرده و تمام این گزینگویهها را با عنوان «تکلیف تو هستی» که خود یکی از گزینگویههای کافکاست، بر اساس دستنوشتههای کافکا آورده و پس از هر گزینگویه تاریخ نوشتن و ورژنهای مختلف یک گزینگویه تا ثبت نهایی آن توسط کافکا را ذکر کرده و تفسیرهای فلسفی و ادبی خود را بر آنها افزوده است. پیش از انتشار این اثر تنها نسخه موجود از گزینگویههای کافکا همانی بود که ماکس برود پس از مرگ کافکا منتشر کرده بود و آن طور که امروز پس از مقایسه دستنوشتههای کافکا و نسخه منتشر شده توسط ماکس برود معلوم میشود، برود در آنها دست برده بود.
اثری تألیفی هم آماده انتشار دارید؟
مجوز انتشار یک مجموعه داستان کوتاه با عنوان «از اقلیم غربت» صادر شده و نشر کاغذ آن را در دست انتشار دارد. همچنین منتظر مجوز یک مجموعه داستان کوتاه در ژانر طنز هستم که آن را هم نشر کاغذ منتشر خواهد کرد. اضافه میکنم که کتاب دیگری نیز در دست تألیف دارم که سفرنامه یک ایرانی مهاجر به کشورمان است.