به گزارش اکو رسانه ، به نقل از سرویس هنر خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا)؛ کتاب «فرار از کوهستان رگناراک» نوشته دیوید برت با ترجمه کیومرث قنبریآذر، اثری نمایشی در ژانر فانتزی است که با بهرهگیری از عناصر اسطورهای و تخیل پررنگ، مخاطب را به جهانی دیگر میبرد. این نمایشنامه پس از کش و قوسهای فراوان به تازگی در انتشارات افراز به چاپ رسیده است. با قنبریآذر، مترجم اثر، درباره روند انتشار، چالشهای ترجمه و جایگاه فانتزی در تئاتر به گفتوگو پرداختهایم که در ادامه میخوانید.
در ابتدا از روند ترجمه و چاپ نمایشنامه «فرار از کوهستان رگناراک» بگویید. این نمایشنامه چرا با ۱۵ سال تأخیر منتشر شد؟
بله، همانطور که گفتید چیزی حدود ۱۵ سال بین ترجمه این اثر و چاپ آن فاصله افتاد. آن زمان من یک دانشجوی نسبتاً جوان بودم یا شاید تازه دورهی کارشناسی را تمام کرده بودم. البته سنم از همکلاسیهایم بیشتر بود، اما به هر حال نسبت به امروز جوانتر بودم و با شوق زیادی در این مسابقه شرکت کردم. این از دفعات اولی بود که ترجمه میکردم، شاید دوم یا سومین تجربهام بود، و خیلی کمتجربه بودم در این زمینه. آن موقع دریافت جایزهی نشر افراز برایم باعث افتخار و خوشحالی بود، اما پروسه چاپ آنقدر طولانی شد که کاملاً ناامید شده بودم. البته هر یکی دو سال یک بار در اینترنت جستوجو میکردم تا ببینم خبری از این متن هست یا نه، تا اینکه اواخر سال گذشته یا سال پیشتر در تماسی با خانم کیان افراز، متوجه شدم که هنوز تمایل دارند این اثر چاپ شود. خیلی نپرسیدم چرا اینهمه سال تأخیر افتاده، چون ما در پروسه انتشار به این تأخیرها عادت داریم. هیچ حمایتی وجود ندارد، ناشر هم سودی از چاپ چنین نمایشنامهای نمیبرد، بنابراین توقع زیادی نداشتم. اما بالاخره چاپ شد و برایم اتفاق خوبی بود؛ خاطرات زیادی را زنده کرد.
چه ویژگیهایی در این نمایشنامه برای شما، بهعنوان مترجم، در زمان ترجمه چالشبرانگیز بود؟
نمایشنامه جالبی بود از نظر لحن. چند گروه شخصیت مختلف داشت؛ مثلاً چند کودک انگلیسی از یک خانوادهی متوسط رو به بالا، که مؤدب، درسخوانده و خانوادهدار بودند و درست و زیبا صحبت میکردند. آنها شخصیتهای رئال قصه بودند. در کنار آنها، شخصیتهایی کلاسیک داشتیم که مثل فیلمهای تاریخی حرف میزدند؛ بهاصطلاح لحن کتابی یا قدیمی داشتند. گروهی از شخصیتها هم انگار زبان مادریشان انگلیسی نبود؛ غلط یا شکسته صحبت میکردند یا با لهجههای مختلف. فکر میکنم چهار پنج گروه لحن مختلف در نمایشنامه وجود داشت، که برای منِ کمتجربه در آن دوران واقعاً سخت بود درآوردنشان، اما سعی کردم که لحن آدمهای واقعی، افسانهای، مثبت، منفی، جادوگر و غیره از هم متمایز باشد. قضاوت دربارهی موفقیت این کار را به مخاطبان و اجراکنندگان واگذار میکنم.
مرز واقعیت و خیال در این اثر چگونه ترسیم شده؟
از آنجایی که نمایشنامه برای مخاطب کودک و نوجوان نوشته شده، خود اثر تا حد زیادی این مرز را رعایت کرده بود. مشخص بود که چه بخشهایی در دنیای فانتزی میگذرد و چه بخشهایی مربوط به واقعیت است. من هم در ترجمه سعی کردم وفادار بمانم و همان مرز را حفظ کنم. در جاهایی این دو دنیا خیلی زیبا در هم آمیخته میشوند و امیدوارم اجرای نمایش بتواند این ویژگی را بهخوبی منتقل کند.
از دید شما چرا تئاتر کودک در ایران از ژانر فانتزی فاصله دارد؟
قطعاً دلیلش کمبود امکانات و سرمایه است. فانتزی به زبان ساده پول میخواهد؛ چهرهپردازی، دکور، جلوههای ویژه، بازیگران ورزیده، تجربه، مربیهای حرفهای، کارگردانان برجسته و همه اینها هزینه دارد. چیزی که در تئاتر کودک ما کمبودش به شدت حس میشود همین است. بنابراین تئاترها هرچه سادهتر اجرا میشوند و اگر فانتزیای هم هست، در سطح داستان باقی میماند. اجرایش با شرایط و امکانات فعلی بسیار دشوار و پرهزینه است.
مهمترین ویژگی نمایشنامه «فرار از کوهستان رگناراک» چیست؟
مهمترین ویژگیاش داستانپردازی آن است. چند خط داستانی را به صورت همزمان پیش میبرد، چند گروه مختلف شخصیت دارد و در نهایت نبرد عظیمی بین خیر و شر را شکل میدهد. میتوان گفت نسخهای کوچکشده از داستانهایی مثل «ارباب حلقهها» است؛ با گونههای مختلفی مانند انسانها، الفها، کوتولهها، جادوگرها و موجودات اهریمنی. پیام برجستهای دارد و اگر اجرا شود، قطعاً میتواند اثری جذاب برای مخاطب باشد. البته اجرای آن بسیار سخت است؛ نیاز به بازیگران فراوان، طراحی صحنه پیچیده، لباس و گریم خاص، جلوههای ویژهی صوتی و تصویری دارد. اما اگر اینها فراهم شود، به نقاط قوت نمایش تبدیل خواهد شد. حدود ۴۰ تا ۵۰ شخصیت دارد که با اینکه برخی حضور کمی دارند، اما همهشان جذاباند و در کنار هم میتوانند برای کودکان بسیار تماشایی باشند.
بازار ترجمه و ادبیات نمایشی را امروز چطور ارزیابی میکنید؟
راستش من صلاحیت کافی برای پاسخ به این سؤال ندارم، چون حدود ۱۰ سال است که از فضای تئاتر و ترجمه فاصله گرفتهام. اما آنچه روشن است این است که استقبال امروز بیشتر به سمت تئاترهای کمدی و متنهای ایرانی است. در مورد متون خارجی هم بیشتر به سراغ آثار امتحانپسدادهی قدیمی میروند. ضمن اینکه ادبیات نمایشی جهان به شدت تغییر کرده است—ساختارها، زبان و محتوا دگرگون شده و اغلب آثار پر از خشونت، مسائل جنسی، نژادپرستی و سیاست هستند که اجرایشان در ایران واقعاً سخت یا غیرممکن است. در نتیجه ترجمه هم اگر انجام شود، بیشتر برای استفادههای آموزشی یا دانشگاهی است، نه برای اجرا.
این نمایشنامه تا چه حد برای خواندن توسط کودکان مناسب است؟
نمایشنامه اصولاً برای خوانده شدن توسط کودکان نوشته نمیشود. نمایشنامه متنی ناقص است و برای زنده شدن نیاز به اجرا دارد. قرار نیست بچهها آن را بخوانند و درک کنند؛ این کارِ کارگردان، طراحان، بازیگران و عوامل اجرایی است که متن را بخوانند و تبدیل به تصویر و اجرا کنند تا بچهها و خانوادهها بتوانند تماشایش کنند و لذت ببرند. اگر کسی نمایشنامه را بخواند و از آن لذت ببرد که بسیار خوب است، اما هدف اصلی آن اجراست.
برای مخاطبانی که این نمایشنامه را نمیشناسند، لطفاً داستان کلی آن را شرح دهید.
نمایشنامه درباره پنج خواهر و برادر از یک خانوادهی انگلیسی متوسط به بالاست که از طریق یک کتابخانهی اسرارآمیز و طلسمی جادویی وارد ماجرایی میشوند. در ابتدا همهچیز شوخی به نظر میرسد، اما کمکم وارد نبردی آخرالزمانی میان نیروهای خیر و شر میشوند، نبردی که میتواند سرنوشت دنیاها را رقم بزند. بازگشت این بچهها به دنیای واقعی، منوط به پیروزی نیروهای خیر است. در این مسیر با کاراکترهای مختلفی مواجه میشوند: پادشاهان، سلحشوران، الفها، دوشیزگان یخین، موجودات اهریمنی و در رأس آنها دو جادوگر که نمایندهی خیر و شر هستند. داستانی جذاب، پرشخصیت و پراحساس که اجرای آن میتواند تجربهای تماشایی و متفاوت برای مخاطب باشد.
در پایان اگر نکته یا حرف ناگفتهای دارید، بفرمایید.
بزرگترین آرزوی من این است که این نمایشنامه و نمایشنامههایی از این دست، فقط در حد چاپ و کتاب باقی نمانند. تمام زحمات نویسنده، مترجم و ناشر زمانی معنا پیدا میکند که این آثار اجرا شوند، روی صحنه بروند و مخاطب کودک و نوجوان آنها را ببیند. ما نیاز داریم به تئاتری که تخیل را تقویت کند، که از کلیشهها عبور کند و جهانهایی تازه و رنگارنگ خلق کند. امیدوارم کارگردانی جسور و خلاق پیدا شود که سراغ این متن بیاید و «رگناراک» را روی صحنه زنده کند. فکر میکنم اگر چنین شود، برای همه عوامل افتخارآفرین خواهد بود.