به گزارش اکو رسانه ، به نقل از سرویس هنر خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا)؛ زندگی در غربت و به دور از وطن و مشکلات آن از عمیقترین و دردناکترین تجربههای انسانی است که بارها و بارها درونمایه آثار مختلف قرار گرفته و هنرمندان و نویسندگان در آثارشان از انزوای غربت گفتهاند. مفهومی که حتی اگر یک بار هم از ذهن مخاطبان عبور کرده باشد، آنها را به آن وامیدارد که ساعتی از دید خود با این نمایشنامه همراه شود.
«کافه مکاَدم» نام نمایشنامهای از محموداستادمحمد است که با نگاهی اجتماعی، انسانی و گاه تلخ به زندگی انسانیهایی میپردازد که از جامعه خود طرد شدهاند. قصه در کافهای به نام «مک آدام» میگذرد که البته در ابتدای اثر هنوز آماده پذیرایی از مشتری نیست؛ کافهای مهاجرپذیر که توسط یک ایرانی تأسیس و به مأوا و مأمن ایرانیان مهاجرتکرده در سرمای ۳۶ درجه زیر صفر زمستان شهر مونترال تبدیل شده است. این نمایشنامه در سال ۸۹ توسط استادمحمد نگارش و اجرا شد و حالا پس از سالها، کارگردانی جوان به نام آرمان شهبازی آن را روی صحنه میبرد؛ با این کارگردان به گفتوگو نشستیم.
چه شد که از میان نمایشنامههای محمود استاد محمد این متن را برای اجرا انتخاب کردید؟
علاوه بر متنهای محموداستادمحمد، متنهای نویسندههای بزرگ ایرانی را خوانده بودم و میان همه آنها به چند دلیل به «کافه مک ادم» رسیدم؛ اول اینکه قصه، دیالوگها و زیرلایههای متنی این نمایشنامه بهشدت مرا به خود جذب کرد. این نمایشنامه یکی از متنهای به شدت دشواری بود که به کارگردان فضا میداد تا بتواند ایدههایش را بهراحتی در آن اجرا کند.
مهمتر از همه اینکه این نمایشنامه تقریباً دست اول بود و غیر از خود محمود استادمحمد که سال ۸۹ آن را کار کرد، متن دیگر کار نشده بود و من میتوانستم که امضای خود را پای این متن بگذارم. همچنین دلیل دیگرم این بود که متن این نمایش، فضای غربت و تنهایی ایرانیهایی را داشت که مهاجر هستند و در حال حاضر هم به دلیل شرایط موجود مملکت میبینیم که مهاجرانی داریم که از کشور میروند و در تنهایی خود در کشوری دیگر زندگی میکنند و این یکی از مسائل امروز جامعه است.
با توجه به تغییرات اجتماعی روز آیا تغییراتی در متن نمایش اعمال کردید؟
دراماتورژی بسیار کوچکی در آن انجام دادم و سعی کردم که بیشتر به متن و شیوه اجرا کردن وفادار باشم.
همیشه در متنهای محمود استادمحمد یک نقد اجتماعی میبینیم، این نقد اجتماعی در «کافه مکادم» به چه شکل بود؟
این نمایشنامه دقیقاً همان نقد اجتماعی است که گفته میشود. متن درباره جوانانی را نشان میدهد که از ایران رفتهاند و به نوعی از اینجا رانده و از آنجا مانده شدهاند، جایی برای زندگی ندارند، از مملکت خودشان پس زده شدهاند، به کشور غریب رفتهاند و در آنجا درگیر مشکلات و تنهایی خودشانند و به یک انزوا رسیدهاند. فکر میکنم این خودش بزرگترین نقد باشد.
شخصیت های نمایش که به نوعی سرخورده هستند، از نظر شما نماینده چه بخشی از جامعه هستند؟
به نظرم نماینده همه بخشهای جامعه هستند. این نمایش ۱۲ کاراکتر دارد که هر کدام نماد هستند و میتوان گفت که هر ۱۲ کاراکتر نماینده بخشی از جامعه هستند که محمود استادمحمد به زیبایی و با ظرافت این نقشها را میان این ۱۲ نفر پخش کرده است.
در این نمایش درباره مفاهیم مهمی مثل هویت، حسرت و… صحبت میشود. در چنین نمایش هایی چطور باید به این مفاهیم را مطرح کرد که سمت شعارزدگی نرود؟
با طراحی درست و با درک خوب بازیگر. اگر بتوانیم این نمایشها را زندگی کنیم و نه بازی، مخاطب آن را قبول میکند. مثل نمایش ما که میبینم مخاطب آن را باور و زندگی کرده است. هر روز بعد از اجرا مخاطبان از این نمایش تعریف میکنند و به من میگویند که ما یک ساعت و نیم این نمایش را زندگی کردیم و زندگی میدیدیم. وقتی بازی میکنید مخاطب متوجه میشود که شعار میدهید، ولی وقتی نمایش را زندگی کنید، از آن شعار زدگی دور میشوید و مخاطب هم شما را باور می کند، با شما همذاتپنداری میکند.
شخصیتهای این نمایش را میتوان در هر زمان و در هر دورهای قرار داد تا از حسرتهایشان حرف بزنند. گویا متن محمود استادمحمد تاریخ انقضا ندارد.
بله همینطور است. هیچکدام از متنهای محمود استادمحمد و بهرام بیضایی تاریخ انقضا ندارد. آنقدر خوب و شیوا نوشته شدهاند که آنها را می توان ۵۰ سال بعد هم اجرا کرد، ولی با ایده و فکر درست. صرفاً نباید نمایشی را به اجرا ببریم که مخاطب را سرگرم کنیم.
آیا خودتان هم در کنار مطالعه متن نمایش، پژوهشهای دیگری هم درباره موضوع نمایش انجام دادید؟
بله من با بسیاری از دوستان که به کشور کانادا مهاجرت کردهاند صحبت کردم و درباره فضای کلی شهر مونترال که اتفاقات این کافه در آن شهر اتفاق میافتد را بررسی و تحقیق کردم. درباره کسانی که در سالهای اولیه انقلاب از ایران مهاجرت کردند. دوستانی بودند که پدرانشان پیش از انقلاب به این کشور مهاجرت کرده بودند و توانستم با این افراد صحبت کنم و در نهایت به درک درستی از آن فضا برسم تا دچار شعارزدگی نشوم و واقعیت را نشان بدهیم.
درباره انتخاب بازیگران این نمایش بگویید. گویا امید زندگانی بعد از مدتها با این نمایش دوباره به صحنه نمایش برگشته است.
امید زندگانی بازیگری درجه یک و کاربلد و حرفهای است و چنین هنرمندی را نمیتوان کنار گذاشت و همیشه باید از او استفاده کرد. علاوه بر امید زندگانی، ۱۱ بازیگر و در واقع ابربازیگر در این نمایش داشتیم. نمایش رئال سختترین گونه اجرایی نمایش است و شما باید نمایش را زندگی کنید. ما ۱۲ بازیگر داریم که هر کدام از این افراد به تنهایی می توانند یک نمایش را روی صحنه ببرند و بار نمایش را به دوش بکشند. به نظرم این از خوشبختی و خوششانسی من است که ۱۲ بازیگر دارم که به خوبی شرایط و نمایشنامه را درک کردند و به خوبی خودشان را با شرایط نمایشنامه و مدت کمی که برای تمرین داشتیم وفق دادند. آنها به خوبی توانستند خواستههای مرا اجرا کنند.
در طراحی صحنه سعی کردید صحنه حالتی مینیمال داشته باشد.برای این طراحی چه مولفه هایی در نظر داشتید؟
ما در این نمایش درباره چریکهای مهاجر و کمونیستی صحبت میکنیم که یک پاتوقی برای خودشان دارند. پس ما باید المانهای آن چریکها را داشته باشیم. در صحنه باید یک فضای گرم ایجاد میکردیم و با توجه به اینکه ما دو سانس اجرا داشتیم باید آن را مینیمال اجرا میکردیم. با توجه به این شرایط من سعی کردم که با المانهایی از کافه و با رنگ بندی و با کمک طراح صحنه درجه یکمان، امیر پناهیفر این صحنه را بسازم.
به نظر شما مخاطب امروز از چه زاویه ای به متن محمود استاد محمد نگاه میکند؟
به نظر من مخاطب سعی میکند جدا از اینکه تئاتر میبیند، این متن را زندگی میکند. مخاطب از دید غربت و تنهایی خودش این نمایش را نگاه میکند. همه آدمها تنها هستند و مخاطب از زاویه دید تنهایی خودش نمایشنامه را میبیند. چون تک تک دیالوگهای نمایش و دیالوگهایی که من به نمایش اضافه کردم را میفهمد و با پوست و استخوانش درک میکند و به دور از شعارزدگی، مفهوم غربت و تنهایی را درک میکند. مخاطب به مفهوم وطن و ارزش آن فکر میکند، وطنی که مادر همه ماست و بی وطنی یعنی که تو در تنهایی و به دور از خانواده و شناسنامه واقعی خود میمیری.
بازخوردها درباره این نمایش چطور بوده؟
بازخوردها عالی بودند. خدا رو شکر میکنم که با توجه به کامنت هایی که از این نمایش دریافت کردیم تا امروز ۹۹ درصد مخاطبان با رضایت کامل از سالن بیرون رفتهاند. همچنین با توجه به امتیازی که مخاطبان در سایت تیوال به ما داده اند و با توجه به تبلیغاتی که برای ما انجام میدهند بازخوردها رضایت بخش بوده است. نکته ای که میخواهم یادآوری کنم این است که از وزارت فرهنگ و ارشاد و دستگاههای ذیربط میخواهم که در این شرایط جامعه بیشتر هوای گروههای نمایشی را داشته باشند. در این شرایط که کار کردن سخت است و کمک هزینههای مالی بشدت پایین است و حمایتهای مسئولان بهشدت کم است. ما عشقی جز تئاتر نداریم و تنها به عشق تئاتر دور هم جمع میشویم. تئاتر واقعاً افزوده مالی برای ما ندارد و با قیمت بلیتی که مشخص کردهاند و با کمک هزینه ای که میدهند حتی هزینه کار هم درنمیآید.