به گزارش اکو رسانه ، به نقل از سرویس بینالملل خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا) – الهه شمس: رمان «دیمون کاپرهِد» که باربارا کینگزولور با الهام از یکی از آثار دیکنز و در بستر بحران مواد افیونی ویرجینیا بازنویسی کرده، به موفقیتی جهانی دست یافت. او حالا درآمد حاصل از این اثر را صرف راهاندازی خانهای برای بازتوانی کرده است.
در آشپزخانه مرتب خانهای سفید در دل کوههای آپالاچی، من به اتفاق یک شخص بازنشسته و مشاور زندان منطقه، دور هم جمع شدهایم و بیمقدمه محفلی به سبک باشگاه کتاب شکل میدهیم. موضوع بحثمان رمان پرفروش و برنده پولیتزر باربارا کینگزولور، یعنی دیمون کاپرهِد است؛ داستانی که در همین منطقه، شهرستان لی ویرجینیا در دهه ۱۹۹۰ و مقارن با شروع بحران مواد روایت میشود. من میگویم عاشق این کتاب شدهام؛ هوشمندانه، همدلانه و غمانگیز است. اما واکنش بقیه به مراتب عمیقتر و بغرنجتر است. جولی مونتگومری-باربر، مشاور زندان، میگوید خواندن این کتاب برایش «خیلی دشوار» بوده. کشیش نانسی هابز هم تأیید میکند: «خواندنش دردناک بود، چون احساس میکردم تکتک شخصیتها را میشناسم. از مراکز نگهداری کودکان تا مربیان فوتبال و تا دیمون… من دیمون را میشناختم.»
هابز و مونتگومری-باربر هر دو عضو هیئتمدیره «هایِر گروند» هستند؛ خانهای که باربارا کینگزولور با درآمد حاصل از کتابش بهتازگی راهاندازی کرده است. در یک روز آفتابی خرداد، برای افتتاح رسمی این خانه گرد هم آمدهایم. فضای خانه روشن و گرم و صمیمی است. این خانه سرپناهی امن برای زنانی است که زندگیشان بهواسطه اعتیاد از هم پاشیده و حالا دنبال بهبودی بلندمدت هستند. برخی مستقیماً از زندان آمدهاند؛ یکی قبل از ورودش به اینجا، در چادر زندگی میکرده. سن ساکنان حاضر از ۳۳ تا ۶۵ سال متغیر است. «هایِر گروند» برایشان علاوه بر سرپناه، خدماتی مانند رفتوآمد به جلسههای ترک اعتیاد، دسترسی به آموزش، و کمک برای پیدا کردن شغل فراهم میکند. هر زن میتواند شش ماه تا دو سال در این خانه بماند. خانه از ژانویه فعالیتش را آغاز کرده و این ماه با رسیدن نفر هشتم به ظرفیت کامل خواهد رسید، گرچه قرار است توسعه هم پیدا کند.
جویی کانترل، پرستار بهداشت عمومی و یکی از مدیران هیئتمدیره، توضیح میدهد این نخستین اقامتگاه بهبود برای زنان در این شهرستان است و از حضور خود در این پروژه ابراز خوشحالی میکند. از نظر او، معمولاً وقتی کسی اعتیادش را ترک میکند، دوباره به همان شرایط قدیم برمیگردد: «انگار خودمان هم آنها را محکوم به شکست میکردیم.» اما سارا پارسل، ساکن ۳۵ ساله که از سال ۲۰۱۹ بعد از زندان به این شهر آمده، میگوید که اینجا اوضاع فرق دارد. او که در کنتیکت به دنیا آمد و بزرگ شد، تعریف میکند مادرش به امید ترک اعتیاد به هروئین او را به اینجا آورد. اما او باز هم در این شهر گرفتار شد و دوباره به زندان افتاد. بعد از آزادی در فوریه، با «هایِر گروند» آشنا شد و حالا شش ماه است که پاک مانده. خودش میگوید: «زندگیام تغییر کرده، افکارم دگرگون شده، واقعاً پاک هستم.» او معتقد است این خانه میتواند به دیگر زنان گرفتار اعتیاد در این منطقه امید بدهد: چون الان میبینند اوضاع میتواند بهتر شود. خودش اعتراف میکند: «هیچوقت فکر نمیکردم روزی به این نقطه برسم. توی خیلی از لحظات زندگی خیلی پایین آمده بودم و هیچ وقت فکر نمیکردم بتوانم از آن شرایط خلاص شوم.»
مراسم افتتاحیه با صرف غذای محلی و موسیقی آپالاچی در مرکز اجتماعات پنینگتون گپ، نزدیک خانه، برگزار شد. کینگزولور شاد و سرزنده، در کنار همسرش استیون، به مهمانان خوشامد میگفت و با آنها عکس یادگاری میگرفت. شب، در سالن زیبای تئاتر لی، مدیران و کارکنان خانه را روی صحنه دعوت کرد و حضار با تشویقشان بدرقه کردند. در حالی که نورافکن بر رگه سفیدرنگ مویش میتابید، رو به جمعیت عمدتاً بومی این منطقه با صدای گرمش گفت که چرا داستانش را به شهرستان لی، منطقه سابقاً معدنی و حالا آسیبدیده از اعتیاد پس از ورود داروی مخرب اکسیکانتین، آورده است.
کینگزولور که خودش در دامنه کوههای آپالاچی بزرگ شده، میگوید: مشکلات این منطقه چیزهایی نیستند که لازم باشد بابتشان خجالت بکشیم. «این مشکلات حاصل کار شرکتهای بزرگی است که فقط آمدهاند چیزی از ما بگیرند؛ اول چوب، بعد زغالسنگ و بعد هم آمدند تا از درد ما پول بسازند.» صحبتهای پرحرارتش وقتی که با چند نفر از ساکنان خانه گفتوگو میکند، رنگ و بوی احساسیتری میگیرد. نیکی، یکی از ساکنان، حالا برای دریافت مدرک پایان دبیرستانش تلاش میکند و میگوید: «برای اولین بار در زندگی حس کردم خانواده دارم. وقتی خانوادهای نداری، دوستانت خانواده جدیدت میشوند.»
فردای آن شب همدیگر را در هتل محل اقامتش میبینیم؛ جایی که با چهل دقیقه رانندگی در جادههای سرسبز کوهستان، از کنار خانههای چوبی، کلیساهای با منارههای سفید و مغازههای کنار جادهای میگذری و به آن میرسی. با پیراهن قرمز گلدار و شلوار جین، هنوز سرخوش و پرشور از مراسم دیشب است و با افتخار میگوید: «دیروز هیچکس بدون اشک خانه را ترک نکرد!» برایش شگفتانگیز است که چنین اتفاقی افتاده؛ وقتی داشت رمان بازنویسیشده از دیکنز را مینوشت، اصلاً فکرش را نمیکرد دیمون به چنین موفقیتی برسد و این همه درآمد بیاورد. میگوید: «هرگز موفقیت را قطعی نمیدانم. معمولاً درباره موضوعاتی مینویسم که باعث میشوند مخاطب با خودش صادق باشد، به تعصباتش نگاه کند و از زاویهای تازه دنیا را ببیند. هیچ وقت مطمئن نیستم چیزی که مینویسم، مخاطب عام پیدا کند.»
باربارا کینگزولور سالهاست که چهرهای شاخص در فرهنگ آمریکاست؛ نویسنده رمانهای مطرحی چون «انجیل زهرآگین» (۱۹۹۸) درباره خانوادهای مبلغ در کنگوی بلژیک و «لاکونا» که در سال ۲۰۱۰ جایزه زنان در ادبیات داستانی را برد. او بارها و بارها از منطقه آپالاچیا نوشته؛ جایی که خودش میگوید تنها جایی است که حس خانه داشتن دارد. کودکیاش را در روستاهای کنتاکی گذرانده و پس از چند سال روزنامهنگاری در آریزونا، بیشتر عمرش را در مزرعهای واقع در جنوب غربی ویرجینیا سپری کرده است. دغدغههای همیشگی او، یعنی طبیعت و روابط انسانها با محیط و ساختارهای اجتماعی، ریشه در رشد و زندگیاش در طبیعت بکر و جنگلها و جامعه روستایی دارد؛ جایی که عمیقاً به پیوستگی هر آرزو و هر دستاورد انسانی پی برده است.
به باور او، زندگی روستایی و بحران مواد افیونی هیچوقت آنطور که باید در ادبیات داستانی بازتاب نیافته است. «زندگی در آپالاچیا به اندازه کافی در داستانها دیده نشده. مردم حتی از لایههای پنهان و جزئیات آن خبر ندارند.» او جامعه این منطقه را شبکهای از نیازمندان و بخشندگان میداند؛ مادربزرگهایی که از همه بچهها مراقبت میکنند. درباره کتاب معروف جِیدی ونس، «مرثیه هیلبیلی»، میگوید این کتاب درواقع بیشتر درباره خودش است؛ اینکه چطور موفق شد از آپالاچیا بیرون بیاید و موفق شود، و آنهایی که ماندند فقط تنبلاند! به باور او، فرهنگ آپالاچیا مبتنی بر فروتنی و اتکا به نفس است: «اگر خودش واقعاً از اینجا بود، هرگز چنین روایتی نمیگفت.»
دلیل محبوبیت رمان جدیدش را هم صدای متفاوت دیمون، شخصیت اصلی کتاب، میداند و این را مدیون دیکنز است. بزرگترین مانعش برای شروع کتاب، سالها کلنجار رفتن با کلیشهها و تصورات قالبی بود: «مردم درباره آپالاچیاییها، معتادها و… پیشداوری دارند. اما وقتی داستان را از نگاه یک کودک یتیم تعریف میکنی، خواننده خیلی زود با او همدل میشود.» ضمن اینکه دیمون بهنوعی همه را مجذوب خودش میکند: «یعنی شوخطبع است، زبانی تند دارد، اما قلبش مهربان است. خیلیها دوست دارند او را به فرزندخواندگی بگیرند.»
منبع: گاردین، ۵ جولای ۲۰۲۵